7. (MINGI)

2 1 0
                                    

⧗ "آه، می دونستم که برمی گردی!" پشت سر یونهو با هیجان فریاد زدم.
همونطور که از خوشحالی فریاد می زدم، شنیدم که هونگ‌جونگ گفت: "یک ماشین پشت سرته!"

⧗ شش موتورسیکلت یهو تغییر جهت دادن و همه روی زمین افتادن. ماشینی که برای له کردن ما اومده بود، با شتابی که نتونست کنترلش کنه و به سمت پیاده رو رفت و با عابرین پیاده برخورد کرد.

⧗ چشم های یونهو با دیدن عابرین پیاده روی زمین افتاده لرزید.

⧗ "هیونگ" یونهو در حالی که به سمت عابر پیاده می دوید فریاد زد.

⧗ برادر یونهو روی زمین بود. به نظر می رسید که بعد از دیدن موتور سیکلت یونهو توی اخبار، به سمت موزه میره.

⧗  برادر یونهو به آرومی چشم هاش رو باز کرد و پرسید: "الان ساعت 5:07 هست نه؟" گوشیم رو چک کردم و ساعت 5:07 عصر بود.

⧗ "توی دفتر خاطراتت نوشته بود که ساعت 5:07 بعد از ظهر با یک ماشین تصادف کردم."

⧗ یونهو مبهوت به برادرش نگاه کرد. برادرش در ادامه گفت: "متاسفم، من دفتر خاطراتت که روی میز بود رو خوندم، میدونستم یه اتفاقی در حال افتادنه، اما تو هیچوقت به من نگفتی که داری چه چیزی رو میگذرونی"

⧗ با حالت دردناکی به نفس کشیدنش ادامه داد. "این هیچ منطقی نداشت، بخاطر همین فکر کردم دروغه. حدس می‌زنم اینطور نبود."

⧗ "ما باید همین الان بریم بیمارستان." یونهو اشک هاش رو پاک کرد و سعی کرد برادرش رو بلند کنه، اما برادرش بازوی اونو گرفت. یونهو طوری دست برادرش رو گرفته بود که انگار هرگز اون رو رها نکرده بود.

⧗ "یچیزی هست که باید به بهت بگم... این تقصیر تو نبود که من اون موقع آسیب دیدم، و حتی الان، تقصیر تو نیست. پس منو تو گذشته رها کن و به زندگی خودت ادامه بده."

⧗ یونهو گریه می کرد. برادرش به آرومی سر یونهو رو نوازش می‌کرد. "دوستت دارم دونسنگم. میدونی که من همیشه چی میگم، تو با گذروندن روز بهترینت رو انجام میدی. توی دو هفته گذشته به اندازه کافی خوشحال بودم. من ازت ممنونم."

⧗ بعد، برادر یونهو از دنیا رفت. یونهو سرش رو روی سینه برادرش گذاشت و ناله کرد.

⧗ هنری جو از صندلی راننده ماشین واژگون شده خارج شد. بخاطر جراحت روی سرش، خون به آرومی روی صورتش می‌ریخت.

⧗ هنری جو به کرومر توی دست‌های وویونگ خیره شد. بعد با چاقو شروع به دویدن به سمت وویونگ کرد.

⧗ یونهو به سرعت مشتی به هنری جو زد و فریاد کشید: «کرومر رو بچرخون!» هنری جو چاقویی رو که موقع زمین افتادن انداخته بود رو برداشت.

⧗ "عجله کن!" درست همون لحظه ای که هنری جو با خشم سمت ما میومد، وویونگ کرومر رو چرخوند.
_______________________

⌗ همونطور که مینگی برگشتن یونهو رو جشن میگرفت، هونگجونگ متوجه ماشینی شد که با سرعت به سمتشون میومد و سعی می کند همه رو آگاه کنه. ماشین بخاطر شتاب زیادش با عابرین پیاده برخورد می کنه و چپ میکنه.

⌗ یکی از اونهایی که ماشین بهشون خورده بود برادر یونهو بود.

⌗ برادر یونهو بهش میگه که دفترچه‌ای رو که یونهو در مورد تصادف رانندگی توش نوشته بود رو خونده و میگه "این تقصیر تو نبود که من اون موقع آسیب دیدم، و حتی الان، تقصیر تو نیست. پس منو تو گذشته رها کن و به زندگی خودت ادامه بده." از این، می‌تونیم نتیجه بگیریم که رویدادها در یک جهان/بُعد موازی با رویدادها حتی در بُعد های مختلف هستنن، در حالی که برادر یونهو همچنان در نهایت با یک ماشین تصادف می‌کنه.

⌗ هنری جو که حالا صورتش بخاطر واژگونی ماشین پر از خونه، با چاقو به سمت وویونگ حمله میکنه.

⌗ یونهو هنری جو رو با مشت میزنه و یجورایی زمان میخره و سر وویونگ فریاد می زنه تا کرومر رو برگردونه. درست قبل از اینکه هنری جو بهشون حمله کنه، وویونگ کرومر رو می‌چرخونه.

THE ATEEZ LOREWhere stories live. Discover now