25_Trap

2.5K 570 371
                                    

شرطا رو برسونید که جمعه آپ کنم
550+ووت
300+کامنت

***
ههممه‌ی زندانی‌ها رو اطراف خودش می‌شنید ولی در دنیای خیالاتش غرق بود.
سالن غذاخوری درست مثل همیشه انباشته از زندانی‌های پر سر و صدا و خوش‌گذرانی بود که به چیزی جز غذا خوردن و اذیت کردن زندانی‌های ضعیف‌تر اهمیت نمیدادن.
اما تهیونگ قادر نبود ذهنش رو از افکارِ مشوش و ناآرامش خالی کنه. میلی به غذاش نداشت، با زیردست‌هاش صحبت نمیکرد و طی یک روز اخیر در دنیای آشفته‌ی خودش غرق بود. گرچه تمام تلاشش رو کرد حال روحیش در ظاهرش مشخص نباشه. سخت بود اما نه غیرممکن. شاید به این خاطر که زیر دستش جان، دیگه در اون زندان وجود نداشت.

"اون عوضیا دارن شجاع میشن." کریس با اخم به سمتی نگاه میکرد. تهیونگ چنگالش رو در دهان گذاشت و مسیر نگاهش رو در پی گرفت. چندین سیاه‌پوست دور میزی نشسته بودن و صدای خنده‌هاشون بسیار بلندتر از صدای همهمه‌ی زندانی‌ها به گوش می‌رسید.

"شاید فکر میکنن راه براشون هموار شده و نباید از چیزی بترسن." لوک نگاهی به تهیونگ انداخت و پرسید "اما باید یه راهی برای گوشمالی کردنشون وجود داشته باشه. مگه نه رئیس؟"

تهیونگ چهره‌ای بی‌احساس و بدون حالت داشت. "خیلی زود به سرنوشت جان دچار میشن. یکی یکی. آروم آروم."

لوک و کریس نگاهی پر از اضطراب به همدیگه انداختن.
درست بعد از اتفاقی که برای جونگکوک افتاد، روز بعدش جان از زندان به بیرون منتقل شد و فقط یک حدس در این قضیه میتونستن بزنن. یا کشته شده بود یا از شدت آسیب دیده‌گی به بیمارستان منتقلش شد.

"ولی تعدادشون زیاده." کریس بعد از مدت کوتاهی دوباره شروع به صحبت کرد"سیاه پوستای اینجا همشون از همدیگه حمایت میکنن. اگه بلایی سر یکیشون بیاد انتقام می‌گیرن. از چیزی نمی‌ترسن."

تهیونگ به سمت کریس برگشت و بهش خیره شد. به قدری بهش زل زد که کریس رنگش پرید و برای عذرخواهی کردن آماده شد اما تهیونگ در جواب پاسخ داد "نه وقتی شیوه‌ی کشته شدن همدیگه رو ببینن. اعضای بدن بهترین دوستشون روی تختشون پیدا بشه شجاعتی برای انتقام گرفتن باقی نمی‌مونه کریس."

کریس سریعا تایید کرد. سر تکون داد و گفت "حق با شماست. این موضوع رو یادم نبود."

تهیونگ اهمیتی بهش نداد و دوباره برگشت سر غذا خوردن. روز گذشته از دیدن جونگکوک در اون دخمه تا جایی وحشت کرد که فرصتی برای شناسایی اون اشخاص به دست نیاورد. روحش از تنش خارج شد وقتی جونگکوک رو کثیف و خون‌آلود و نیمه‌لخت روی زمین دید. اما هنوزم چهره‌ی یکیشون رو به خاطر داشت. کسی که پاهای جونگکوک رو برای بیرون بردن گرفته بود و میخواست از سلول خارجش کنه.

درست زمانیکه بخش پزشکی رو ترک کرد و به محوطه‌ی اصلی برگشت، از بین کفتارهای سیاه‌پوست تشخیصش داد. هیکل بزرگش به راحتی قابل شناسایی بود، موهای سیاهش رو پشت سرش می‌بست و تهیونگ تقریبا همه‌جا دنبالش راه می‌افتاد. مانند سایه پشت سرش حرکت میکرد اما بهش صدمه نزد.
تنها یکبار چشم در چشم شدن و به محض دیدن تهیونگ انگار عزرائیل رو مقابل خودش دید.

GANGSTER "VKOOK" Where stories live. Discover now