7

379 66 16
                                    

د.ا.ن ادرى

موقع شام خيلى حرف نمى زديم ولى من خيلى خوشحال بودم كه دوستى مثل هرى پيدا كردم. اون خيلى مهربونه و خوش اخلاقه و خيلى خوب با ملودى رفتار مى كنه.

بعضى اوقات احساس مى كنم بهم حيره مى شه و يكم موذب مى شم. البته اين به اين معنى نيست كه من بدم مياد كه بهم نگاه كنه يا همچين چيزى ولى فقط يكم راحت نيستم.

رستورانى كه اومديم خيلى قشنگ بود و غذاى خيلى خوشمزه اى داشت. در حدى كه ملودى نصف پاستاشو خورد و من داشتم بال در مياوردم كه اون بعد از مدت ها انقد غذا خورد.

موقع غذا خورن دست خودم نبود و همش نگام مى رفت سمت هرى، طورى كه تيكه هاى كوچيك استيكو مى زاره بين دندوناش يا طورى كه اونارو مى جوئه و فكش بالا پايين مى ره.

باشه ..... اعتراف مى كنم اون خيلى جذابه. چشاى سبزش ميلى زيبان و موهاى فرش صورتشو خاص مى كنه. 

غذامون تموم شد و من بعد از كلى بحث قانع شدم كه اون پولو بده و اگه بازم دوباره باهم رفتيم بيرون من حساب كنم.

اميدوارم بازم باهم بريم بيرون. بعضى اوقات ضميرناخود اگاهم بهم مى گه شايد به هرى علاقه دارم. شايد دليلى داره كه بعضى اوقات اونجورى مجذوبش مى شم ولى همون موقع كنارش مى زنم و به خودم ياداورى مى كنم كه جان باهام چى كار كرد. اون اعتماد منو از همه پسرا و مرداى جهان گرفت. اون هم منو هم ملوديو بدبخت كرد و من شايد به خاطر بلايى كه سرم اورد ببخشمش ولى اينكه ملودى بايد بدون پدر بزرگ شه و از طرفى بايد تو اون سازمان لعنتى زندگى كنه تقصير اونه و من هيچوقت اونو به خاطر اينا نمى بخشم.

وقتى به خودم اومدم كه ماشين تركز كرد و تو يه جاى غريبه پارك شد.

"هرى؟ اينجا كه آپارتمان ما نيست. " با يكم نگرانى پرسيدم. درسته من ته دلم به هرى اعتماد دارم ولى به هر حال از ار كس هرچيزى بر مياد. 

"مى دونم ، گفتم كه سورپرايز دارم.  "

"آخ جون شهر بازى. " ملودى با جيغ گفت. برگشتم پشتمو نگاه كردم و ديدم واقعا تو شهربازى ايم. خيلى خوشحال شدم چون ملودى عاشق اينجور جاهاست.

"بزن بريم. " هرى گفت و سه تاييمون پياده شديم.

رفتيم تو شهر بازى و ملودى از ذوق ديگه نمى دونست چى
كار كنه. 

"خب دوس دارى كجا بريم مل؟ " هرى پرسيد.

"ممممم بريم اون هواپيما ها كه بالاپايين مى ره. "

My neighbor is an angle(harry styles)Where stories live. Discover now