15

387 62 9
                                    

د.ا.ن هرى

نمى دونستم از خوشحالى چى كار كنم. باورم نمى شد امشب اين اتفاق افتاد. اولش كه رفته بودم خونش خيلى مست بودم و نمى فهميدم دارم چى كار مى كنم ولى الان بعد از اون اتفاقا با اينكه سردرد شديدى دارم ولى مستى يكم از سرم پريده.

اون به من گفت دوستم داره.......

هولى شيت من تاحالا همچين حسى به كسى نداشتم، كه وقتى اون ناراحته منم دلم بگيره، كه از خنده اون خوشحال شم كه انقد برام مهم باشه...

اره من واقعا عاشق ادرى شدم، اون دختر انقدر منو درگير خودش كرده كه بعضى وقتا حتى مهم ترين چيزا برام هيچ ارزشى ندارن و فقط مى خوام صورت ادريو بين دستام قفل كنم و به چشاى خيلى خيلى خاصش خيره شم......

سريع از تو كمدم يه شلوار راحتى بلند و يه تيشرت برداشتم و پوشيدم و بعد از اينكه كليدمو ورداشتم سويع از اپارتمانم اومدم بيرون و رفتم طبقه پايين.

در زدم و منتظر بودم اون ادم خوشگل بياد و درو برام باز كنه.

وقتى درو باز كرد خود به خود يه لبخند رو لب جفتمون نشست. يكم كه بيشتر دقت كردم فهميدم اون شلوار بلند و يه بلوز استين بلند پوشيده، اون اينجورى مى خوابه؟ من به زور با شورت مى خوابم.

"هرى...... مى گم مى شه باهم بريم يه جايى و بعدش بيايم خونه من؟ اونجا يه جاى خيلى خاصه براى من و دوست دارم توهم ببينيش. "

"اوه اره معلومه كه مى شه. فقط... با اين لباسا؟"

"اره..... دو دقيقه تا اونجا راهه، نيازى به ماشينم نيست، همين لباسات خوبن. "

"باشه. " با لبخند گفتم و وقتى ادرى اومد بيرون و در خونه رو بست دستمو گذاشتم رو كمرش و خودمو بهش نزديك كردم. باهم رفتيم تو اسنسور و ادرى دكمه اخرو زد و باعث تعجب من شد.

"مممممم مى خوايم بريم خودكشى؟"

"اره خودشه.... زدى به هدف استايلز. "

خنديدم و گفتم :

"ولى جدى...... من زندگيمو دوس دارم. "

"اوووووه نگران نباش بابا نمى كشمت. مطمئن باش ببينيش خوشت مياد. " هيچى نگفتم و منتظر شدم تا به همون جايى كه قراره بريم برسيم.

از اسانسور پياده شديم و به سمت پله هاى اضطرارى رفتيم و همون طور كه حدس زده بودم رفتيم پشت بوم.

"ممممم جاى خاص پشت بومه؟ " با طعنه پرسيدم و مى خواستم يكم اذيتش كنم.

"بياااااااا" گفت و چشم غره رفت، اوه خدا اون وقتى حرس مى خوره خيلى پرستيدنيه.

My neighbor is an angle(harry styles)Where stories live. Discover now