[ - پاستای نهدهم بگیرم هری؟ من واقعا از هفتدهماش متنفرم. انگار دارم موهاتو میریزم تو قابلمه.
میخندم و دستامو میندازم دور شونهش : هر چی میگیری بگیر.
سر تکون میده و دو بسته اسپاگتی میذاره توی سبد خرید چرخدار. جلوتر از چرخ حرکت میکنه و به سقف فروشگاه زل میزنه تا تمام لیست خریدامون یادش بیاد : چی میخواستیم؟ ماکارونی، کنسرو ماهی، فلفل دلمهای، کاهو. دیگه چی میخواستیم هری؟
میخندم و با دست تابلوی بخش لوازم بهداشتی رو نشونش میدم. ادایی درمیاره و با لب و دهن کج میگه : تازه یه هفته پیش خریدیم هری. نه یه بسته. هشت تا. میفهمی؟
میخندم و شونه بالا میندازم. دستشو به حالت برو بابا تکون میده و تندتر راه میفته.
آدمای زیادی رو توی خرید کردن دیدم. پسرایی که دستاشونو پشتشون گره میکنن تا دوست دخترشون از توی مغازه بیاد بیرون. یه سریا باهاشون میرن داخل و خودشون انتخاب میکنن که دوست دخترشون چی بپوشه. کمتر کسی هست که تو رو معتاد کنه به این که باهاش بیای بیرون خرید و لویی همینه.
اون ازت نمیخواد که بیای و بگی کدوم لباس بیشتر بهش میاد، ازت نمیخواد که حتی داخل مغازه بایستی یا بیرون. فقط میگه خرید لازم داره و اگه یه بار باهاش بری بیرون برای خرید کردن ، تا همیشهی خدا معتادش میشی.
خودش جلوتر میفته و خریداشو میکنه. نایلونا رو میده دستت و هر از چندگاهی برمیگرده سمتت تا ازت بخواد یه چیزی رو یادش بندازی که بخره یا قیمتشو بپرسه. بعد هم خودش یادش میمونه و ازت میپرسه خسته شدی یا نه.
من بار اولی که باهاش رفتم خرید میخواست برای یکی از دوستاش کادو بخره و یه ذره حسودیم شده بود. با ذوق از روی جدولای خیابون میرفت و دستامو میکشید تا برسیم به مغازه.
براش یه گوی بلوری خرید که وقتی تکونش میدادی اکلیلای ریز سفید و قلبی شکل توی هوا پخش میشد و مینشست روی شونهی دو تا خرس داخلش. کادوشو داد دستم و خودش پولو حساب کرد. تا خود خونه کادو دستم بود و دلم میخواست پرتش کنم توی یکی از حیاطای خونهها.
میدونستم اگه برم خونه میبینم که موهام بدجور گره خوردن و وقتی دقیق شدم دیدم دم خونهم. کادو رو از دستم نگرفت. گونهمو بوسید و گفت کادو رو فردا براش بیارم تا با هم بریم بدیم به دوستش.
فردا صبحش کادو رو دستم گرفتم و دعا کردم بخوره به در و دیوار تا بشکنه یا یه دزد بیاد و بزنتش. کادو سالم رسید و من واقعا حرص خوردم. لویی بغلم کرد و گفت کادو رو بدم بهش. وقتی ازم کادو رو گرفت یهو دادی زد و محکم بغلم کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/139429009-288-k556366.jpg)
STAI LEGGENDO
All I owned (L.S)
Fanfictionتوی نوشته هام ، من تو رو شبا می بردم خونه و صبح با صدای کتاب خوندنت بیدار می شدم.