I Slept With Him Not With You

1K 226 108
                                    

شدیدا ساری به خاطر وقفه‌ی طولانی. هیعر وی گو ^^

هری دوباره به ساعت نگاه کرد و بعد چشمشو به در دوخت. لپ تاپشو بست و سرشو گذاشت روی میز. این بی‌رحمی تمام بود که اون با ذوق نوشته‌شو آورده بود و لویی حتی یادش رفته بود که بهش بگه نمیاد.

لویی دستای پسرو از دور کمرش باز کرد و گوشی رو از زیر بالشش برداشت. با دیدن ساعت سریع از جاش بلند شد و شماره‌ی هری رو گرفت. نیک اونقدر دیشب سر و صدا کرد که لویی کامل یادش رفت به هری بگه.

هری به گوشیش که روی میز ویبره می‌رفت و باعث شده‌بود همه توی کتابخونه برگردن سمتش چشم‌ غره‌ای رفت و با دیدن اسم لویی اخمش شدیدتر شد.

صدای ‌لویی پر از شرمندگی بود : سلام هری. من واقعا متاسفم. من خیلی بی ملاحظه‌م که اصلا بهت اطلاع ندادم. وای خدا. فقط بهم بگو که لپ تاپتو نیاوردی با خودت کتابخونه.

هری نفس عمیقی کشید تا بغضشو کنترل کنه. لپ‌تاپو با پاش هل داد تا بره زیر میز و از دیدش خارج شه. زیر لب زمزمه کرد : نه. نیاوردمش. اتفاقا خواستم بهت زنگ بزنم که... میدونی. بگم نیای.

لویی لباشو به هم فشار داد و موهاشو با حرص کشید. خیلی اخمق بود که یه همچین کاری کرد. باید دیشب جای گوش دادن به حرفای نیک می‌گرفت می‌خوابید و صبح زود می‌رفت کتابخونه. هیچی ارزش ناراحتی اون چشمای سبز و اون دستای هنرمندو نداشت.

لویی دوباره زمزمه کرد : من خیلی معذرت میخوام ازت. ببین. میتونی وقتی رسیدی خونه بهم زنگ بزنی و داستانو برام بخونی؟ من خیلی هیجان زده‌م.

هری من من کرد و با نوک انگشت اشاره‌ش سه تا ضربه به نوک دماغش زد : ننوشتم چیز جدیدی. امروز می‌خواستم کتاب بخونم. آره. کتاب.

لویی برای بار چندم معذرت خواهی کرد و بعد سعی کرد بحثو عوض کنه : چی میخونی؟

هری سر چرخوند توی اطرافش و سعی کرد یه کتابو یادش بیاره و دعا کرد لویی نخونده باشتش : زنگ‌ها برای که به صدا در می‌آیند. ارنست همینگوی.

لویی هوم غلیظی گفت و لبشو تر کرد : نخوندمش. به تظر جذاب میاد. حالا جدی. زنگا برای کی به صدا در میان؟

هری الکی خندید و چشماشو فشار داد : برای دانش‌آموزا.

لویی قهقهه‌ای زد که باعث شد نیک از خواب بیدار شه : هی لو. یه ذره یواش‌تر بخند.

لویی با حرص جلو رفت و پاشو گذاشت روی کمر تونی و فشار داد. نیک دادی زد و خودشو عقب کشید. لویی مصنوعی خندید و به هری که با چشمای گرد شده اون‌طرف خط نشسته بود گفت : من باید برم. بهت توضیح میدم بعدا که چرا نیومدم.

All I owned (L.S)Where stories live. Discover now