22

707 107 65
                                    

هری روی تخت کوچیک دراز کشیده بود و در حالیکه به سقف زل زده بود داشت به اتفاق هایی که تو این یک ماه براش افتاده بود فکر میکرد. اینکه چطوری زندگیش تو این چند وقت انقدر تغییر کرد. اون یادش میاد شبی که با زین بحث کردن و ترکش کرد.اون میخواست فقط چند روز ازش دور بشه تا بهش مهلت بده بتونه درست فکر کنه.

اون فکر نمیکرد به محض اینکه پاش رو از خونه اش بزاره با رابرت رو به رو بشه و اون رو ببره پیش مسئولین. هری میدونست همیشه رابرت ازش متنفره ولی هیچوقت متوجه دلیلش نشد. پس خیلی تعجب نکرد ولی رابرت جلوی مسئولین اعلام کرد که اون شنیده هری با یه انسان راجع به اینکه یه خوناشام هست صحبت کرده و چقدر این موضوع میتونه جامعه ی اونها رو به خطر بندازه

مسئولین راجع به موضوع از هری پرسیدن و پسر هم که میدونست دروغ گفتن فایده ای نداره چون اونها میتونن ذهنش رو بخونن حقیقت رو گفت. بعد هم مسئولین از رابرت بخاطر همکاریش تشکر کردن و اون مرد هم فقط یه نیشخند به هری تحویل داد و رفت. از همون روز هم شکنجه های هری شروع شد

اون ها فقط هفته ای پنجاه میلی لیتر بهش خون میدادند تا از تشنگی نمیره و اون هر روز ضعیف تر میشد. هری یادش میاد که تو هفته ی سوم زندانی بودنش مسئولین اومدن و بهش گفتن که باید مغز زین رو پاک کنه تا خاطرات اون شب از یادش بره یا هری میمیره, چون هیچکس به جز خودش توانایی پاک کردن خاطرات زین رو نداشت.

هری درجا با قاطعیت بهشون گفت 'نه' و قبول نکرد ریسک کنه جون زین در خطر بیفته! چون پاک کردن حافظه اش ممکن بود به قیمت جونش تموم بشه. پس همه ی اینها باعث شد الان تو این اتاق کوچیک باشه روی این تخت کوچیک دراز کشیده باشه و منتظر بمونه تا عطش خون به کشتنش منجر بشه

البته اون هنوز احساس ضعف نداره! شاید به خاطر خونی هست که از زین خورد. حتی فکر اون لحظات هم باعث شد هری از خجالت سرخ بشه. حداقل الان با آرامش میمیره! چون میدونه که الان با عشقش جفت شده! اون حس کامل بودن میکنه! "وای وای ببین کی اینجاس؟ بیبی بوی من" آرامش هری با شنیدن صدای جیغی و رو مخ اون بلوندی شکست

هری نمیفهمه اصلا چرا باید کلید های سلول رو بدن دست اون! "امروز خوشحال بنظر میرسی! مامی میخواد بدونه دلیلش چیه؟" دختر الکی ادای ناز کردن دراورد و باعث شد هری از کلافگی غر بزنه. "برای آخرین بار میگم جیجی من از تو خوشم نمیاد بفهم" جی الکی بغض کرد و لبهاش رو داد بیرون و تو کمتر از یک ثانیه نشست رو پای هری و باعث شد هری از کلافگی ناله کنه

“اوه اتفاقا خوشت میاد فقط خجالت میکشی به مامی اعتراف کنی بیبی بوی" جی گفت و لبش رو گاز گرفت تا سکسی بنظر برسه ولی هری فقط چشمهاش رو براش چرخوند. "بهت اطمینان بود خوب از دیکت سواری بگیرم" جیجی آروم کنار گوشش زمزمه کرد و هری حس حالت تهوع بهش دست داده بود

only for you (ترجمه)Where stories live. Discover now