Part_9

2.6K 405 52
                                    


__________•__________•__________

( جونگ کوک)

نامجون و جین هیونگ ازمون خداحافظی کردن و گفتن بوسان باهامونن و حتما باید اونجا بیشتر با هم وقت بگذرونیم.
منم خواستم از تهیونگ خدافظی کنم و برم که تهیونگ خودش اومد طرفم و گفت :

تهیونگ : جونگ کوک ، از جیمین خبر داری؟؟

با به یاد اوردن اینکه جیمینی رو حدود چهار روزه ندیدم و غیر از دو روز پیش که با هم تلفنی حرف زدیم هیچ خبری ازش ندارم لبام اویزون شد و گفتم :

جونگ کوک : نه ، دو روز ازش بی خبرم!

نمیدونم چرا ولی حس کردم یه لحظه حالت تهیونگ شیطانی شد!

تهیونگ : واقعا ؟؟؟ حتی بهت نگفته که دیشب بین خودش و یونگی چه اتفاقی افتاده ؟؟

بین یونگی و جیمین ؟؟چی؟؟
با شَک پرسیدم:

جونگ کوک : نه ، چی شده مگه ؟

تهیونگ : واو! فک میکردم انقدری به جیمین نزدیک باشی که بهت بگه.

با گیجی بهش نگاه کردم کرم که ادامه داد :

تهیونگ : خب ، دیشب یه اتفاق مهم افتاده.

اومد جلو و دستش رو دور شونم حلقه کرد ؛ سرش رو به گوشم نزدیک کرد ؛ نفس های داغش داشت به گوشم می خورد.

تهیونگ : میدونی ، جیمین و یونگی دیشب یه چیز جدید تجربه کردن که.....

هی ، جریان چیه ؟؟ بدجور داره گیجم میکنه.

تهیونگ : که نمیشه به تو گفتش چون هنوز کوچیکی!!!!

چیی؟؟ من کوچیکم!!!؟؟؟؟؟

جونگ کوک : هیی ، تهیونگ ؛ من بیست سالمه یعنی چی که کوچیکم ؟؟؟

تهیونگ : اره ، بیست سالته ولی.....برای درک این مسائل کوچیکی!!! میترسم بگم تا دو روز تو شوک بمونی!!

این عوضی خیلی زود من رو عصبی میکنه!

جونگ کوک : یاااااا، کیم تهیونگ ، چرت نگو!! بچه نیستم که همچین باهام حرف میزنی.
پسره بیشور ، اصلا گمشو اون ور !

دستش رو از دور شونم باز کردم و هلش دادم اونور ؛ تهیونگ بلند خندید که بدجور حرصیم کرد ؛ اومد نزدیک تر و دوباره دستش رو دور شونم حلقه کرد ، البته این بار محکم تر از بار قبل!! این بچه پروِ عوضی........

تهیونگ : حرص نخور کیوتی!!! اگه خیلی کنجکاوی فردا که برای تمرین میای خونم یه نیم زود تر بیا.

جونگ کوک : هیییی ، ترمز بگیر منم بیام! کی گفته میام خونه تو؟؟؟؟؟

تهیونگ : من گفتم.

جونگ کوک : اها ، بعد اون وقت از کجا میگی که میام ؟؟؟

تهیونگ : از اونجایی که من مشکلی با این جور صحنه ها ندارم و اونی که براش تازگی داره و نیاز به تمرین تویی ؛ اینم بدون من خیلی دارم بهت لطف میکنم که وقت با ارزشم رو در اختیارت قرار میدم!!

『 Lovely colleague  』 Where stories live. Discover now