3

10.9K 1.1K 150
                                    

چشمام رو به سختی باز کردم . بدنم کوفته شده بود .

کش و قوسی به خودم دادم که با دیدن اطرافم از جام پریدم . توی اتاقی نسبتاً بزرگ بودم که کاملا مشکی و سفید بود و من روی تخت بزرگ با روتختی مشکی نشسته بودم. اینجا دیگه کجاست ؟

با یادآوری اینکه برای چی اینجام به بدنم لرز افتاد. پاهام رو توی شکمم جمع کردم و سرم رو روی زانوم قرار دادم. باید چیکار کنم. اَه مغز لعنتیم قفل کرده بود.
باید راه های فرار  رو چک میکردم تا در موقع نیاز راحت بتونم فرار کنم . به سمت تک پنجره ی اتاق رفتم و پرده های مشکی رو کنار زدم. لعنت چرا پنجرش حفاظ داره. سمت در رفتم و چندبار با عصبانیت دستگیره رو کشیدم ولی قفل بود. واقعا با این هیکل و سنم میخواستم گریه کنم. نه نه جیمین الان نه تو یه مرد بزرگ هستی. گریه برای بچه هاست.

چندتا مشت به در کوبیدم و شروع کردم فحش دادن به زمین و آسمون تا در باز شد و یه مرد گنده جلوم ظاهر شد، جثه ی کوچیک من جلوی این مرتیکه ی گنده مثل قرار گردن فیل و مورچه جلوی هم بود.
مرده با صدای کلفت گفت:همراهم بیاین.

-نمیام و تو نمیتونی من رو مجبور کنی کِ......

نذاشت حرفم تموم بشه که بازوی لاغر ولی عضله ایم رو کشید و منم مجبور شدم دنبالش راه بیوفتم تا بازوی عزیزم رو نکنده.

بعد از چند دقیقه رسیدیم جلوی در مشکی که طرحش با بقیه درها متفاوت بود.
مرد چند تقه به در زد و منتظر جواب موند. صداش اومد صدای سردش رو دوباره شنیدم که گفت:بیا داخل.

مرد در رو باز کرد و من رو داخل اتاق هل داد که باعث شد تعادلم رو از دست بدم روی زمین پخش بشم.

زیر لب گفتم:عجب احمقی هستی .مرتیکه فقط هیکل گنده کرده

مرد با اشاره ی جئون جانگ کوک بیرون رفت و من دوباره با جئون جانگ کوک تنها شدم. از تنها بودن باهاش خاطره ی خوبی ندارم .دفعه ی پیش که باهم تنها بودیم اسلحه ش رو روی پیشونیم گذاشت و نزدیک بود بفرستتم اون دنیا.

سرم رو بالا اوردم این اتاق هم دکوراسیون مشکی و سفید داشت. جئون جانگ کوک پشت میزی نشته بود و عینک چهارگوشی به چشم داشت که جذابیتش رو چند برابر میگرد.

+از چیزی که میبینی لذت میبری؟

صداش خشک بود .طوریکه نمیتونستی بفهمی الان خوشحاله یا ناراحت.

-چرا اینجا آوردیم؟

+چون زندگیت رو خریدم و الان تو برده ی منی یه جورایی جزو داراییم به حساب میای.

-مگه این مملکت قانون نداره که تو یه الف بچه منو میدزدی و میاری اینجا؟  اصلا تو چه خری هستی که زندگی منو بخری؟

با عصبانیت از پشت میز بلند شد و با قدم های بلند خودش رو به من رسوند. جمیمین اخه مگه خری با دُم شیر بازی میکنی. میخواستم بگم غلط کردم ولی لبام رو به هم فشار دادم تا هیچ کلمه ازش بیرون نیاد.
تو همین فکرا بودم که موهام کشیده شد.

-آآخخخخخ

جئون جانگ کوک جلوم زانو زد و صورتش رو جلوی صورتم اورد ولی موهام رو ول نکرد.

+از پسرای بد خوشم نمیاد. پسرای بد باید ادب بشن دقیقا مثل تو که باید تنبیه بشی . بهت هشدار داده بودم پسر خوب و مطیعی باشی.

با دست آزادش گونم رو نوازش کرد.

+دوست ندارم پسر خوشگلی مثل تورو تنبیه کنم ولی متاسفانه از پسرای بد خوشم نمیاد حتی خوشگلش.

بلند شد ولی موهام رو ول نکرد و با خودش کشید. تا تخت که وسط اتاق بود من رو با موهام کشید و من مجبور بودم چهار دست و پا دنبالش برم.
لبه ی تخت نشست و من جلوش روی زانو نشسته بودم.
بالاخره موهام رو ول کرد و با همون دستش گونم رو نوازش کرد. اما یک دفعه بازوم رو گرفت و مجبورم کرد روی پاش بخوابم.

- معنی این کارا چیه چرا ولم نمیکنی؟

پشتم سوخت تازه فهمیدم که با دستش به پشتم ضربه زد. از درد چشمام رو بستم و ناخوداگاه داد زدم. انقدر به کارش ادامه داد تا دیگه طاقت نیووردم  و گفتم: خواهش میکنم تمومش کن.
به حرفام توجهی نکرد و باز به کارش ادامه داد انگار از این کار لذت میبرد.

+یادت باشه هیچ وقت به اربابت نگی چیکار کنه یا چیکار نکنه. فهمیدی بیبی بوی؟

نمیخواستم عصبانی ترش کنم پس سریع گفتم:بله ارباب

بالاخره دست از ضربه زدن برداشت و مجبورم کرد بشینم روی پاهاش . صورتم جلوی صورتش بود ، از نزدیک جئون جانگ کوک جذاب تر به نظر میرسه.
انگشت شستش رو روی لبام کشید.

+گِی هستی ؟

-بله ارباب

+از کی؟

-از دبیرستان .

+مطیع باش و حرفم رو گوش کن تا مجبور نشم تنبیهت کنم. دوست ندارم تنبیهت کنم پس مجبورم نکن.

با دستی که روی لبام بود ، گونم رو نوارش کرد و بعد دستش رو برد لابه لای موهام و اونجایی رو که موهام رو کشیده بود نوازش کرد.

+دردت اومده نه؟  حتما خیلی درد داشت.

این مرد یه دیوونه بود. یک دقیقه پیش از عذاب دادنم لذت میبرد و الان از کار چند دقیقه پیشش ناراحت بود.

لباش رو نزدیک لبام آورد و بوسه ی کوچیکی روی لبام گذاشت.

+ببخشید که سخت تنبیهت کردم. باید آرومتر میبودم.

دوباره بوسیدم اما طولانی تر.
یقین پیدا کردم که اون یک روانیه چندشخصیتیه.

لباش رو نزدیک گوشم برد و با صدای آروم و سکسی گفت: لبات اعتیاد آوره.
و بعد بوسه ای روی لاله ی گوشم گذاشت.

با هر حرکتش دیوونه تر میشدم . جئون جانگ کوک چرا من رو دیوونه تر از اینی که هستم میکنی؟

نه !
جئون جانگ کوک تو نمیتونی من رو عاشق خودت کنی.
هدفِ من عاشق شدن نیست. اگر عاشق بشم، اگر وابسته ات بشم نمیتونم به هدفم برسم.
هدفی که چندین سال بهش فکر کردم. هدفی که اگر بهش برسم میتونم آتش درونم رو خاموش کنم .

پس من، پارک جیمین درِ قلبم رو میبندم تا عاشق نشم، تا شکست نخورم.

Mafia's babyboy(Completed)Where stories live. Discover now