Jungkook P.O.V
از اتاق با بی رمقی خارج شدم و به طبقه ی پایین رفتم. جین تنها روی مبل نشسته بود و مجله ی توی دستش رو ورق میزد. حاضرم قسم بخورم که حتی نمیخوندش و فقط ورق میزد. اصلا هیچ توجهی به مجله نداشت و بهتر بگم مغزش درگیر بود.
روی یکی از مبلا نشستم درست مقابلش.
تک نگاهی به صورتم انداخت و سرش رو پایین برد.جین: پَکَری!
پوزخند زدم و گفتم: توهم خیلی داغون به نظر میرسی.
سری تکون داد و مجله ای که در دست داشت رو روی میزِ رو به روش پرت کرت و گفت: فکر کنم دردامون مشترکه.
+نیست.
جین: من عاشقِ تهیونگی ام که عاشقِ توِ و تو عاشقِ پسری هستی که عاشقت نیست.
با عصبانیت انگشتام رو لابه لای موهام بردم و نفسِ صداداری کشیدم.
جین: دنیا همینه همیشه عاشقِ کسی میشی که عاشقت نیست.
کلافه زیرلب گفتم: ولی من میخوامش.
جین پوزخندی زد و گفت: دیدی گفتم دردامون یکیه.
سرم رو به طرفین تکون دادم و بعد کمرم رو جلو دادم و گفتم: ولی تهیونگ تورو دوست داره.
دستش رو مشت کرد و گفت: نه به اندازه ی تو. میدونی چه حسِ مزخرفی بهم دست میده وقتی بیشترِ شب ها از خاطراتِ خودش و تو برام تعریف میکنه؟
+من فکر نمیکردم تهیونگ هنوزم به اون روزا فکر میکنه.
جین: عشقِ اولشی درست میگم نه؟ اونم عشقِ اولته.
+باور کن من دیگه بهش فکر نمیکنم حتی برام مهم نیست که تهیونگ اولین عشقم بوده.
جین اخمِ ریزی کرد و گفت: ولی اون هنوزم به تو فکر میکنه.
+من و جیمین فردا صبح از بوسان میریم. نمیخوام رابطه ی شمادوتا رو با وجودم خراب کنم.
جین تلخندی زد و گفت: تهیونگ تورو تو قلبش نگه داشته پس فرقی نداره چقدر ازش دور بشی اون بازم با تو در قلبش زندگی میکنه.
+بهتره تهیونگ من رو از ذهنش خارج کنه چون من فقط عاشقِ جیمینم.
اینبار جین کمرش رو جلو داد و گفت: اگر میخوایش عاشقش کن.
سرم رو پایین انداختم و با لب و لوچه ی آویزون گفتم: اما چطوری؟ اون از من متنفره.
جین آروم خندید و گفت: تو حتی سعی هم نمیکنی. تو فقط بهش آسیب میرسونی و بعد توقع داری معجزه رخ بده و جیمین بیاد و بهت بگه با اینکه خیلی اذیتم کردی، با اینکه خیلی لاشی هستی بازم عاشقتم؟ نه ! اینجا زندگیِ واقعیه نه داستانای رمانتیک .
+اما، اما دستِ خودم نیست.
جین لبخندِ گشادی تحولم داد و گفت: پس برای عشقت تغییرش بده.
![](https://img.wattpad.com/cover/191759080-288-k281343.jpg)
YOU ARE READING
Mafia's babyboy(Completed)
Fanfiction(Completed) خاطرات مبهم! خاطراتی که باعث شد پسر بی گناهی مثل جیمین وارد بازیِ ناعادلانه ای بشه . بازیی که فقط مافیایی مثل جانگ کوک برنده میشدن . جیمین فقط میخواست به خواسته اش برسه ، خواسته ای که برای براورده کردنش باید به جانگ کوک نزدیک میشد. نزدی...