جانگ هوسوک

3.5K 455 52
                                    

از وقتی به خوابگاه برگشته بود، روی تختش دراز کشیده و کامل زیر پتو رفته بود.
میدونست که خواب نیست. تهیونگ معمولا عادت نداشت بعدازظهرها بخوابه. مطمئن بود قهر کرده!
+مرتیکه ی لوس ننر!
زیر لب طوری که به گوشش برسه گفت.
تهیونگ کمی تکون خورد.
داشت اون زیر خفه میشد. هیچ وقت پتو رو روی کلش نمی کشید. این در واقع تخصص جیمین بود که مثل یه گلوله زیر پتو جمع بشه و تاصبح نیازی به CPR ( احیا قلبی-ریوی) نداشته باشه.
با حرص بهش نگاه میکرد. میدونست اخرش باید بره نازکشی! اون پسره ی گنده بک خبیث تا انتقام نگیره اروم نمیگیره.
فکر میکرد که تموم شده. با وجود اون دعوای شدیدشون توی دانشکده و هندی بازی های بعدش!!
ولی ظاهرا جناب کیم تهیونگ شی بیشتر می خواستن نازشون کشیده بشه.
لبهاشو زیر دندونش گرفت: باشه بیب بیشتر بهت میدم!!
به ارومی به سمت تخت پسر قهرکرده رفت وبالای سرش ایستاد.
تهیونگ در شرف خفه شدن بود. جهنمی گفت و سرش رو به ارومی از زیر پتو بیرون اورد. با دیدن جیمین که مثل اجل معلق بالای سرش ایستاده بود، فریادی از ترس کشید.
جیمین قهقه ای سر داد و خودشو روی پسر کوچکتر انداخت.
تهیونگ که به شدت احساس حقارت میکرد دوباره پتو رو روی کلش کشید و تمام جد و اباد خودش و جیمین رو به فحش بست!
جیمین دستهاش رو دور توده ی جمع شده زیر پتو حلقه کرد.
+ایییگووو! یه گربه کوچولو اینجا بغ کرده!
پسر کوچکتر غرشی کرد و خودشو تکون داد تا از دست های جیمین خلاص شه.
+اووو، ببخشید بچه ببر من! یادم نبود.
خودشو کمی بالا کشید و کامل روی تهیونگ قرار گرفت.
+خب ببر کوچولو! حالا کامل تو چنگ منی و بعد شروع به قلقلک دادن دونسنگ لوسش کرد.
تهیونگ کمی تکون خورد ولی درنهایت سرش رو از پتو بیرون اورد و فریاد بلندی کشید:
-اه!!!...تمومش کن پارک جیمین.
و بی توجه به لب های اویزون شدش به پشت بهش خوابید.
جیمین تصور نمیکرد اوضاع تا این حد خراب باشه. تهیونگ بدتر از ایناشم دیده بود! اون شب با چشم های خودش دیده بود که چه بلایی سرش اومده. هنوز نگاه بهت زده ی تهیونگ رو به خاطر داشت. وقتی اون شب لعنتی که بازم گیر اون اشغال بی همه چیز افتاده بود. وقتی که فکر میکرد دیگه بزرگ شده و می تونه به راحتی از خودش دفاع کنه. پس با خیال راحت به بوسان برگشته بود تا شب تولدش رو کنار مادرش بگذرونه ولی...
چند لحظه همون طوری موندن. با یاداوردیه اون شب نفرین شده، حس کرد دستی نا مرئی راه تنفسش رو بسته.
+میدونم بهت قول داده بودم... بغضی که ناگهان به گلوش هجوم اورده بود، اجازه ی حرف زدن و نفس کشیدن رو ازش گرفته بود.
تهیونگ لعنتی به خودش فرستاد. قرار بود نذاره دیگه گریه کنه ولی از دیروز تا حالا علت تمام اشکهای جیمین خود عوضیش بود.
خواست برگرده ولی جیمین حلقه ی دستهاشو محکم تر کرد و اجازه برگشتن بهش نداد.
+بعد ته مین هیونگ من به جز تو کسی رو ندارم هیونگی!
+به کسی اجازه نمیدم تو رو از من بگیره... پس لطفا خودتو از من نگیر، باشه؟
اونقدر مظلومانه گفت که تهیونگ هم بغض کرد.
دستش رو روی حلقه ی دستهای جیمین گذاشت و به سمتش برگشت.
به چشمهای مشکیش زل زد. حس عجیبی داشت. نگاه کردن به اون مردمک های لرزون خیس از اشک.  با فکر اینکه  اگه یه روز دیگه نتونه توشون زل بزنه باعث سوزش عجیبی توی قلبش شد.
-هیونگ! به ارومی لب زد.
اب دهنش رو قورت داد: من...من فقط نگرانتم! نمی خوام دیگه هیچ اتفاقی برات بیفته، می فهمی. ولی تو با این پنهان کاریهات...و هوفی کشید.
+تو گفتی می کشیش هیونگی! من نمی خوام گذشته تکرار بشه. ته مین هیونگ به خاطر من...
با نشستن انگشت های تهیونگ روی لبش سکوت کرد.
-اتفاقی که برای ته مین هیونگ افتاد کوچکترین ربطی به تو نداره هیونگ!
+ولی اگه من...
-هیونگ! انقدر خودت رو مقصر همه چیز ندون! تو مقصر نیستی. نه مقصر مرگ ته مین نه مقصر اتفاقی که برات افتاد!
تهیونگ بلافاصله خفه شد!
جیمین با چشمهای وحشت زده بهش خیره شده بود.
تهیونگ لعنتی دوباره به خودش و دهن گشادش فرستاد.
پتو رو کنار زد و خودش رو به سمت جیمین کشوند. به سرعت دستهاش رو دور پسر خشک شده حلقه کرد و به سینش چسبوند.
-متاسفم هیونگ! ببخشید! منظوری نداشتم. ببخشید! از دهنم پرید، باشه؟!
و همزمان با دست دیگش پشت کمر پسر در اغوشش میزد.
جیمین نفس عمیقی کشید. به طرز عجیبی اروم بود. نه تنگی نفسی، نه لرزشی و نه هیچ نشونه ی کوفتی از شروع حمله هاش!
تهیونگ بوی خوبی میداد. شبیه بوی کاکائو بود یا شایدم توت فرنگی. شایدم بوی ویفرهای موزی اصلا نظری نداشت که چه رایحه ایه. هر چی که بود ترغیبش می کرد سرش رو بیشتر توی گردن پسر فرو ببره و نفس های عمیق تری بکشه.
تهیونگ ترسیده فقط جیمین رو محکمتر به خودش فشار میداد، ولی با شنیدن چیزی که پسرک جمع شده در اغوشش، گفت خیالش راحت شد.
+تهیونگ، مارک شامپو بدنت چیه؟

REBORNDonde viven las historias. Descúbrelo ahora