*4*

1.1K 198 14
                                    



تمرین رقص مثله همیشه خسته کننده بود ولی خب اونها پشتکارشو داشتند. تهیونگ در گیر فضای کودکی بود وبرای همین نمی تونست تمرکز کنه. معمولا اینطور نمی شد مگر اینکه تو فضای امن و راحت اتاقش باشه. ولی بعد از اون روز با جونگ کوک، تهیونگ نمی تونست خودشو متوقف کنه.وقتی که توی فضای کودکی بود هیچ کس بهش اهمیت نمی داد جز جین. ( اقا من نمی دونم little space رو چجوری ترجمه کنم بهتره، نظری دارین بهم بگین)

البته که کسی از نداشتن تمرکزش بی خبر نبود. وقتی که تهیونگ از اتاقش بیرون رفت تا برا بقیه اب بیاره، اعضا قبل از اینکه تهیونگ برگرده یه گفت و گوی سریع داشتند.

" بچه ها، شما هم متوجه چیزه عجیبی در باره ی تهیونگ شدین؟ منظورم اینه که اون مثل همیشه سخت تلاش نمی کرد. فقط منم که اینو دیدم؟ "
جیمین پرسید. تهیونگ بهترین دوستش بود، البته که متوجه عوض شدن حالتش شده بود، می دونست که تهیونگ اونو به چشم بهترین دوستش نمی بینه و بقیه اعضا رو ترجیه می ده ولی جیمین همیشه بهش اهمیت می داد.

"نه، منم متوجه شدم. یه جورایی شبیه این بود که تو یه دنیای دیگه بود."
نامجون، لیدر گروه، اعلام کرد و بقیه به نشونه ی موافقت به حرفای پسر سر تکون دادند. همشون به وضوح متوجه این شده بودند.

"جونگ کوک، تو باهاش حرف بزن اون بیشتر از همه به تو اعتماد داره و اگه مشکلی باشه احتمالا به تو میگه "

جیمین با شنیدن این اخم کرد. اون از این واقعیت که جین و بقیه جیمینو به حساب نمی اوردند خوشش نمیومد، بهترین دوستش، که از تهیونگ بپرسه مشکل چیه. اون داشت حسودی می کرد؟ امکان داره. چرا؟ نمی دونه. اون می دونست که دوستیشون یک طرفه بود ولی اونها قبلا خیلی نزدیک بودن. ( پس چرا الان دورید :/ )

~ د.ا.د تهیونگ ~

وقتی که اتاقو ترک کردم که برم اب بگیرم ، رفتم سراغ کیفم که خرگوشمم بگیرم. هنوز درگیره اون فضای کودکی بودم و نمی تونستم متوقفش کنم. معمولا می تونستم کنترلش کنم پس چرا الان نمی تونم؟ عاه امیدوارم اعضا نفهمیده باشند ، اگه بفهمن درموردش باهام حرف میزنن. چی باید بگم؟ اوه من یه مرد ۲۲ سالم که به یه فضای دیگه میره که باعث میشه عین یه بچه ۵ ساله رفتار کنه. خدایا این خیلی خجالت اور میشه! اونا منو قبول نمی کنند. اونا منو از گروه پرت میکنن بیرون. اره جین اینو می دونه و قبولش کرده ولی به این معنا نیست که بقیه هم اینو قبول می کنند.

اوه درسته اب. وقتی حضور کسی رو پشتم حس کردم سمت کیف بطری های اب رفتم . بطری ها رو گرفتم و برگشتم.

"تهیونگا"

بلافاصله از تصمیمی که گرفته بودم پشیمون شدم. فورا صدا رو تشخیص دادم فقط می خواستم برگردم و از یه مسیر دیگه برم ولی تصمیم گرفتم که یکم بیشتر اعتماد به نفس داشته باشم.

Taehyung-ah| vkook [Persian translation]Where stories live. Discover now