part 25

338 58 27
                                    

_"جونم رو تضمین کن"

جونگ کوک ساعدش رو از روی چشماش برداشت.سرش رو به طرف جین چرخوند که به دیوار زیر پنجره تکیه داده بود.لپ تاپش بسته کنارش افتاده بود.

خودش رو بالا کشید و از حالت خوابیده خارج شد.هنوز یک ساعت هم نشده بود:"گذشتن از نامجون اینقدر راحت بود؟"

جین هیچ رگه ای از تمسخر رو تو لحن کوک حس نکرد.شاید این شرایط فقط برای خودش مسخره به نظر میومد.پسر کنارش هرچه قدر هم عوض شده باشه نمیتونست قدم آخر رو برداره.در این باره مطمئن بود.

به چشمهای منتظرش نگاه کرد:"بعد از اینکه کارت رو راه انداختم کنار میکشم.این اولین و آخرین همکاریمون باهمه.فقط میخوام مطمئنم کنی که قرار نیست بعدش سر به نیست شم"

جین درحالی که به چهره ی پسر خیره شده بود شرایطش رو گفت.حالا که پرتو های خورشید تا روی چشمهای کوک کشیده شده بودند خوب منظور یونگی رو از جادوی سیاه فهمیده بود.اون تیله های مشکی قدرت بریدن نفس هرکسی رو داشتند.ناخودآگاه صورت پسر بچه ای رو دید که هر لحظه آرامشش با بودن اون و نامجون معنی میشد:"تو هیچوقت آدم نکشتی کوک.این یک بازی نیست" ناخودآگاه فکری که تمام مدت تو ذهنش نگه داشته بود رو به زبون آورد.

جونگکوک که حس خوبی از نگاه های نرم شده ی جین نمیگرفت با خشم روش رو برگردوند.نمیخواست حالا که همه رو پشت سرش گذاشته بود به عقب نگاه کنه:"من جدیم جین،از این بابت مطمئن باش..."با نزدیک شدن جین نفس عمیقی کشید و سعی کرد آتیش زیر خاکستر قلبش رو خفه کنه:"...من دورت نمیزنم.حتی اگه یونگی هم موفق بشه قراره این شهر تبدیل به خاکستر شه.باید با بیرون ارتباط برقرار کنم وگرنه هیچکدوم از اینها فایده ای نداره..."حداقل باید جین رو نگه میداشت:"...من میتونم معامله کنم اما مستقیم وارد نمیشم.تو به جای من این کار رو میکنی و اون ها تو رو میشناسن. اگه حذفت کنم هیچوقت نمیتونم وارد معامله بشم و اگه من نباشم تو چیزی برای معامله نداری."

با حرفهای جونگکوک لبخند کمرنگی زد.اون بچه داشت تمام تلاشش رو میکرد تا از خونه اش خلاص بشه:"این حرفها رو میتونی به نامجون بزنی و مطمئن باش اون قدرت بیشتری نسبت به من داره."

+"میخوام بعد از این برای خودم باشم و این چیزیه که تو هم میخوای.تو میتونی منو بفهمی"شاید تنها چیزی که ازش مطمئن بود همین جمله بود.دیگه اجازه نمیداد ازش سوءاستفاده کنند .

جین سرتاپای آشفته کوک رو از نظر گذروند.نمیتونست طوری رهاش کنه که دوباره خودش رو به کشتن بده. تصمیم اون پسر قطعی بود. چه جین رو با خودش همراه میکرد یا بدون اون کارش رو انجام میداد.با همراهیش حداقل شانس زنده مونده کوک بیشتر میشد.

لپ تاپش رو جلوش کشید و بازش کرد:"علی رغم اینکه مطمئنم من یکی با سر سلامت از این جهنم دره بیرون نمیبرم ولی قبول میکنم.حداقل با تو من تاپم!"با نیشخند از گوشه چشمش به کوک نگاه کرد.

Swept away [Hopemin/Yoonkook/Namjin] Completed Where stories live. Discover now