part 30

341 60 29
                                    

_"لعنت بهش"

سرش رو عقب کشید و نفسش رو حبس کرد.هنوز دوتا کوچه تا محل قرارش با سوکجین فاصله داشت.نقابش رو روی صورتش درست کرد و به دیوار مخروبه کوچه تکیه داد و منتظر موند تا اون دسته کوچیک تولارها از کنارش بگذرند.روی زمین نشست و صدای نفسهاش رو خفه کرد.لباسهای سیاهش تو تاریکی شب پنهانش میکردند.با نزدیک شدن صداهای حال به هم زنشون یک قدم عقب رفت و نگاهش رو به خیابون داد.

سایه ها نزدیک شدند و بعد چند ثانیه ۴ تا تولار تو دیدش ظاهر شدند.لخ لخ کنان به جلو راه میرفتند و فاصله اشون رو از تهیونگ بیشتر میکردند.وقتی به اندازه کافی دور شدند تهیونگ تکونی خورد و با قدمهای بی‌صداش عرض خیابون رو رد کرد و دوباره خودش رو تو کوچه پس کوچه‌ها انداخت.

نگاهی به جی پی اسش کرد.باید دوتا پیچ رو رد میکرد تا به اون بن بست برسه.به راه افتاد و به خاطر سکوت کوچه ها قدمهاش رو سریعتر کرد.وقتی رسید تنها چیزی که دیدی یک کوچه‌ی خالی بود.به ساعتش نگاه کرد.۱ شب بود و حتی یک دقیقه هم دیر نکرده بود.لعنتی گفت و وارد بن بست شد تا خوب دور و اطرافش رو نگاه کنه.انتهای بن بست روی دیوار آجری با اسپری یک فلش به سمت بالا کشیده شده بود.متعجب یک قدم عقب رفت و دوباره کل کوچه رو از نظر گذروند.پوفی کرد و دلش رو به دریا زد.ارتفاع دیوار اونقدر زیاد نبود.فاصله اش رو باهاش زیاد کرد.وقتی به قدر کافی دور شد به طرفش دوید و با پرش بلندی تا نصف دیوار بالا رفت و دستش رو به لبه اش گیر انداخت.با کمک پاهاش بالا رفت و نگاهش رو به اون طرف داد.

با فاصله ۵ متر از کوچه یک سوله نسبتا کوچیک وجود داشت.در سوله به کوچه پشتی میخورد و از دو طرف دیگه هم با خونه هم دیوار بود.پایین پرید و به طرفش رفت.وقتی وارد شد تونست هیکل جونگکوک و سوکجین رو زیر نور ماه که از سقف شیشه ای سوله وارد میشد ببینه.

نفسش رو با حرص بیرون داد.خب حداقل اونجا امنیت نسبی داشتند.از دیدن کوک تعجب کرده بود اما ترجیح داد جلوتر بره.اطرافش رو جعبه های چوبی زیادی گرفته بودند.نمیدونست اونجا انبار چی بوده.با صدای قدمهای محکمش توجه اون دو پسر رو به خودش جلب کرد. سوکجین با قدمی بهش نزدیک شد و کوک فقط سرجاش به سمتش برگشت.نقابش رو بالاتر کشید.نمیخواست چیزی از کنترلش خارج بشه.وقتی بهشون رسید زیر نظرشون گرفت.نگاه سنگینش رو از کوک گرفت و به جین داد:"قرار من با یک نفر بود!"

_"اطلاعات پیش منه."صدای جونگکوک مجبورش کرد به طرفش برگرده. یک ابروش رو بالا داد:"باید از قبل اطلاع می‌دادید."

×"من که اینجام...آه لعنت بهت،واقعا تو این شرایط میخوای لفتش بدی؟"

+"باید هماهنگ میکردید..."با لحن محکم تری گفت:"...تو خیلی از معاملات فقط حق ارتباط با نفر مشخص شده رو داریم.اینبار شانس آوردید که چنین دستوری ندارم!" با دیدن اخم جین پوزخندی زد که از دید اون دو نفر دور موند

Swept away [Hopemin/Yoonkook/Namjin] Completed Where stories live. Discover now