Cherry Blossom p.t3

6.1K 979 101
                                    

چانیول با این حرف بکهیون از نفس افتاد
-"چی؟"

پسر کوچکتر دستشو پایین برده، رو بدن چانیول میکشه و عضو نیمه سخت شدشو حس میکنه
-"من نمیخوام فقط دستتو تو خودم حس کنم من همه چیزتو میخوام چانیول!"

-"اع..لیاحضرت!!"
چانیول میتونست نبض و تپش قلبشو تو کل بدنش حس کنه
-"قربان من..من فکر نمیکنم فهمیده باشم چی درخواست کردین!!"
-"اینجوری منو صدا نکن"
ناراحتی از تو صداش مشخص بود
-"منو به اسمم صدا کن"
چانیول حتما داشت خواب میدید
-"من نمیدونم من واقعا نمیفهمم"
-"اگر جوابت نه هست خوب پس.."
-"نه ! منظورم این نیست"

چانیول فقط به کلماتی نیاز داشت تا بیانشون کنه چون از رک بودن شاهزاده یکه خورده بود و نمیتونست هیچ کاری بکنه و این موضوع داشت چانیول رو به جنون میکشوند

یعنی چانیول میتونست همینجوری به بکهیون ولیعهد سلطنتی دست بزنه بدون این که بفهمه پرنس دقیقا چی میخواد چون شاید ندونسته کاری میکرد و زیاده روی میشد.
-"میشه به من بگید یعنی بگی دقیقا چی میخوایید؟ چون من در حال حاضر نمیتونم دقیق بفهمم و کمی گیجم"

بکهیون با صدایی که از سراسرش خجالت میبارید و باعث شد چانیول از سوالی که کرده پشیمون بشه، جواب داد

-"امروز داشتم درس میخوندم که توی کتابم اممم .. دیدم یه پسری که مثه من حامل بود دراز کشیده بود و معشوقش خوب ام میدونی واردش میشد.."

چانیول با صدای ارومی پرسید
-"میخواید من این کارو بکنم درسته؟"

بکهیون این بار با  لحن کلافه و سرزنش کننده تو صداش اره سریعی گفت
چانیول در حالی که دستشو روی شکم بکهیون میذاشت و آروم ماساژش میداد و این کار کوچولو داشت پسر بزرگتر رو برای بیشتر خواستن دیوونه میکرد زمزمه کرد
-"مطمئنی که میخوای اولین بارتو من ازت بگیرم؟"

جواب بی تغییر بود
-"آره"

همه چی عجیب بود؛ همه چی خیلیی عجیب بود چانیول هنوز نمیتونست این صحنه که در حال اتفاق بود رو باور کنه و هنوز درصدی به این که اینا همه یه خوابه باور داشت که وقتی از خواب بیدار میشه یه فکری باید برای پایین تنه راست شدش بکنه ولی رویا نبود.
-"میشه یه سوال دیگه بپرسم؟"

داشت سعی میکرد جوری جمله بندی کنه که نه به بکهیون بر بخوره و نه از عشقبازی منصرف بشه .
-"تو ولیعهدی ولی.."

یجوری این جمله رو میگف که انگار بکهیون خودش از این موضوع خبر نداره.
-"ممکنه تو اینده یه نفر که مثه خودت کاره ای باشه عاشقت بشه ولی من هیچکسی نیستم من فقط یه نفر توی گارد امنیتیم"

ناله ای که از دهن بکهیون خارج شد بلند بود و باعث شد فکر کنه که اینبار حتما یه گندی زده و بکهیون تو اون حال گفت
-"مج ..مجبورم کامل توضیح بدم؟"

Cherry BlossomWhere stories live. Discover now