⏳Chapter: 16⏳

5.4K 662 60
                                    


****************

با برخورد پای بکهیون به سینه ش کمی به عقب رونده شد و بات پلاگ از دستش رها شد و روی زمین افتاد..
بدون نگاه کردن به بات پلاگی که روی زمین افتاده بود، دستش رو سمت کراواتش برد و با باز کردن گره ی کراوات و قرار گرفتنش توی دست هاش به سمت پسری که روی تخت قرار داشت هجوم برد.

بکهیون بعد از هل دادن چانیول، خودش رو به سمت تاج تخت رسوند تا از دستش در امان باشه..
فکر میکرد با کاری که کرده چانیول مثل همیشه رفتار میکنه و از لگدی که زده آسون میگذره و با فریاد یا یه اخم توبیخش میکنه..

اما با نگاه کردن به کراواتی که بر اثر فشرده شدن تو دست های چانیول در حال چروک شدن بود به این نتیجه رسید، که کاملا اشتباه میکنه.

با رسیدن چانیول به تخت.. سعی کرد از گوشه ی تخت پایین بپره اما دست های قوی چان مچ های ظریفش رو اسیر کرد و با فشاری که روی مچ پاهاش بود.. حس کرد این مرد.. کسی نیست که همیشه خونسرد برخورد میکرد و از اشتباهاتش میگذشت. اینبار کاملا اشتباه کرده بود پس شروع کرد به التماس کردن:

▪ تو رو خدا ولم کن.. اشتباه کردم.. ع.. عاییییی

با گرفتن پاهای بکهیون و دیدن التماسش برای رها شدن از دستش با عصبانیت شروع کرد به حرف زدن:

¤ که ولت کنم آره؟ به همین راحتی.... نه.. نه اینبار خبری از گذشت نیست..

بکهیون رو به سمت خودش کشید.
روی تخت افتاد و به خاطر اسیر بودن هر دو پاهاش توی دست چانیول به سمتش کشیده شد.

برای فرار از چنگ چانیول تونست مچ یکی از پاهاش رو نجات بده.
از موقعیت استفاده کرد و به سرعت پاش رو بلند کرد تا به سینه ی چانیول بکوبه، اما این بار اشتباه بزرگتری کرد.

وقتی متوجه شد بکهیون باز هم قصد ضربه زدن با پاهاش رو داره.. سریع پاش رو تو هوا گرفت و با ثابت کردن هر دو پای بکهیون توسط یک دست، با پشت دستی که آزاد بود سیلی دردناکی به بکهیون زد.
با برخورد دست چانیول به صورتش روی تخت افتاد..
برای لحظه ای توی شوک فرو رفت.

وقتی دید بکهیون هیچ واکنشی نشون نمیده کراوات رو برداشت و هر دو دستش رو به هم بست.
تو شرایطی نبود که به حال بکهیون اهمیتی بده. از روزی که این پسر بچه رو پیش خودش آورده بود سعی داشت با ملایمت پیش بره.. اما این بچه هر روز تخس تر از دیروز میشد. چانیول هیچ وقت قصد نداشت زورش رو به بکهیون ثابت کنه اما امروز روزی بود که بک باعث شد تا چان واقعی بیدار بشه!
بعد از بستن هر دو دست بک.. نگاهی به حال داغونش انداخت.

¤ میخواستم ملایم پیش برم.. اما خودت کارو خراب کردی.. الان نه تنها اون دم رو تو باسن گردت میکنم، بلکه قبلش باید به ددی سرویس بدی تا بفهمی وقتی دارم با روی خوش برخورد میکنم قدر شناس باشی! با لجبازی همه چیزو خراب کردی بچه..

 ᗷᖇᝪᏦᗴᑎ ᕼᗴᗩᖇᎢ 💔Where stories live. Discover now