4. من، عصبانی

651 150 33
                                    

4

پشت سر یونگی وارد اتاقش شدم. در حال آنالیز کردن اتاقش بودم که شروع به حرف زدن کرد:" خب خیلی کار برای انجام دادن داریم و از اونجایی که من باید شروع به برنامه ریزی کردن کارها، محل اقامتمون و جایگاهی هایی که توی ورزشگاه باید داشته باشیم کنم بقیه کارها با توعه."

بعد به سمت من برگشت و ادامه داد:" کارهایی که ازت می خوام روی کاغذ بنویس تا فراموش نکنی نمی خوام هیچ بی نظمی توی کارهات ببینم."

درسته من از یونگی خوشم می اومد اما دلیل نمی شد اون هرجور دوست داره با من حرف بزنه بهر حال تحمل من هم حدی داشت و غرورم اجازه نمی داد بزارم هرچی دلش می خواد بهم بگه حالا هرچقدرم که ازش خوشم می اومد و برام اهمیت داشت بازم اون باید حد خودش می دونست.

بخاطر همین در حالی که دست هام توی جیب هام فرو می کردم تا بخوام خودم بی خیال نشون بدم جواب دادم:" درسته بیشتر آدم ها ما ها رو آشوب گر می دونن اما محض اطلاعت بگم که من آدم منظمی هستم بهتره تو حواست به خودت باشه همه چیز درست و به بهترین شکل انجام بدی چون توقع نبود نقص توی کار دو طرفه س."

پوزخندی به حرف هام زد:" خب جناب منظم سریع چیزهایی که می خوام یادداشت کن چون باید سریع اون ها رو برام آماده کنی تا من هم بر اساس اون ها برنامه ریز کنم."

سرم به علامت تایید تکون دادم و اون ادامه داد:" خب اول از همه یه اطلاعات کلی از ورزشگاه هایی که قراره توش بازی داشته باشیم می خوام و البته یه سری اطلاعات در مورد تیم های هم گروهی مون."

بعد یه نگاهی به گوشیش انداخت و دوباره شروع به حرف زدن کرد:" بهتره یه نسخه از جدول مسابقات داشته باشی تا هر موقع به اطلاعات بازی ها احتیاج داشتیم دیگه دنبالشون نگردی و سریع برام پیداش کنی."

بعد به کامپیوتری که گوشه سمت چپ اتاق بود اشاره کرد:" می تونی برای کارهات از اون استفاده کنی هرچند من هنوزم معتقدم اگه یه دفترچه داشته باشی و همه چیز توش یادداشت کنی مطمئن تره."

درحالی که به سمت سیستمی که قرار بود از این به بعد ازش استفاده کنم می رفتم با پوزخند روی لبم گفتم:" تا وقتی تکنولوژی هست چرا از روش های قدیمی استفاده کنم؟" و با یه نگاه به سمتش پرسیدم:" مشکلت با تکنولوژی چیه بابابزرگ؟"

نمی دونم داشت توی گوشیش چی چک می کرد اما عمیقا حواسش به اون بود و من فکر کردم چیزی از حرف هام نشنیده چون کاملا روی گوشیش تمرکز کرده بود اما با تاخیر جواب داد:" برام مهم نیست با چی کار می کنی اما همونطور که قبلا گفتم نمی خوام بی نظمی ببینم پس بهتره با هرچیزی که کار می کنی کاملا حواست جمع کارت باشه پسر کوچولو." پسر کوچولو رو با حالت خاصی گفت و دوباره سرگرم گوشیش شد.

Hooligan | YoonMinWhere stories live. Discover now