10:Namjoon+jin

3.4K 513 22
                                    

صبح روز بعد،نامجون بیدار شد و کنارشو‌ نگاه کرد.
خالی بود،اخم کرد و بلند شد،روبه‌روی آینه وایستاد و پوزخند زد.

**لعنت،بیبی بوی مارکای خوبی به جا گذاشته**

از اتاق رفت بیرون،هنوز تیشرت تنش نبود،اما اشکالی نداشت،اینجوری نبود که جونگ‌کوک و جین بدون تیشرت ندیده باشنش.جلوی در اتاق جونگ‌کوک وایستاد،و درو به آرومی باز کرد،جونگ‌کوکی هنوز خوابیده،لبخند زد،رفت و درو بست.

به طبقه‌ی پایین به سمت آشپزخونه رفت،جینو در حال آشپزی دید.جین داشت کونشو در حالیکه آهنگی رو میخوند تکون میداد،و همش کلمه‌‌ی*دنگ*رو تکرار میکرد.نامجون پشتش وایستاد،و فاصله‌ی بینشونو از بین برد و دستاشو روی کمر جین گذاشت.

*جونی؟*

**هوم؟**

جین با نگاه جدی‌ای چرخید،*میشه اینارو توضیح بدی؟*به چندتا مارک روی گردنش اشاره کرد،نامجون خندید.*جون،من چطوری باید اینارو قایم کنم؟*
نامجون بهش نگاه کرد**اوه واقعا؟پس اینا چی؟**
به چندتا مارک روی گردن و ترقوش اشاره کرد.جین  قرمز شد و نگاهشو گرفت،نامجون نخودی خندید و پیشونیشو بوسید.

**اشکالی نداره بیبی**

جین لبخند زد،دوست داشت وقتی نامجون بهش میگفت*بیبی*.بهش نگاه کرد و بوسه‌ی سریعی روی لبای نامجون زد.*دوست دارم.*نامجون لبخند زد و جینو نزدیکتر کشید.**منم‌ دوست دارم.**

*جونی*

**هوم؟**

*چرا هنوز لختی؟*

نامجون پوزخند زد.

**خب،بهم نگو که دوسش نداری،به علاوه،ما میتونیم یه آشپزخونه‌ی سریع داشته باشیم.**

*یه چی؟*

**ما میتونیم یه کارایی بکنیم،توی آشپزخونه،خیلی سریع.**

جین قرمز شد و ضربه‌ای به سینش زد.*اگه کوکی بیاد تو چی؟*،**نمیاد،اون ساعت نه بیدار میشه.**به
موبایلش نگاه کرد.**سی دقیقه وقت داریم.**
نامجون گازو خاموش کرد و پوزخند زد.

***

**جینی،آره،فا-**

*بابایی؟صبحونه آمادس؟*
هم جین و هم نامجون یخ زدن،خوشبختانه جونگ‌کوک هنوز اونطرفه جزیره‌ی آشپزخونه بود.جین دیک نامجونو از دهنش در آورد و دهنشو تمیز کرد،و نامجون هم باکسر و شلوارشو بالا کشید.

*بابایی*

جونگ‌کوک به سمت جین دوید،جین بغلش کرد.
جونگ‌کوک سرشو روی شونه‌ی جین گذاشت.نامجون لبخند زد.

*بابایی واسه‌ی صبحونه چی داریم؟*

*گوشت خوک و تخم مرغ*

جونگ‌کوک در حالیکه میگفت*یامی*شکمشو مالید.
جونگ‌کوک توی چیدن قاشق چنگالای نقره،زیر بشقابی و بشقابا کمک کرد.نامجون به جوری که جونگ‌کوک تمرکز کرده بود نگاه کرد.جین بشقابارو پر کرد.مقدارش برای جین و نامجون یکسان بود اما برای جونگ‌کوک مقدار کمتری ریخته بود.بعدش نونای تست رو وسطش گذاشت،نامجون میخواست خوردنو‌ شروع کنه که جونگ‌کوک داد زد.

Secretary kimOnde histórias criam vida. Descubra agora