(1) 1/4: Which one do YOU like?

7.7K 830 17
                                    

خیلی آروم راه میرفتن. برای امروز خیلی زحمت کشیده بودن و نباید میذاشتن‌ مثل دفعه ی قبل از دستشون در بره. با اینکه به ایندفعه حس بدتری داشتن. آخه جئون هیچوقت معاملاتشو تو عمارت خودش انجام نمیداد. ولی الان وقت فکر به اینا نبود چون باید از هر فرصتی استفاده میکردن.

همه ی نیروها جاهایی که باید مستقر بودن. مسئول عملیات جیمین بود و فقط میخواست هرچه زودتر عملیاتشون تموم شه و رییس رو دستگیر کنن و این پرونده ی سه ساله رو ببندن.

با کمکای تهیونگ تو گوشی که تو گوشش بود، به همه علامت میداد.

تهیونگ_"اون یه اتاق مخصوص برای جلساتش داره، درسته که معمولا برای محموله هاش جلساتش رو اینجا برگزار نمیکرد ولی اون اتاق احتمالش از قسمتای دیگه ی خونه بیشتره، ۴ تا بادیگارد ورودی ساختمون و هر چند قدم عمارت یک بادیگارد هست، ولی تو قرار نیست از طبقه ی پایین بری پس اون بخش با تو نیست، نیروهای ستوان کیم قراره بادیگاردای طبقه ی پایین رو برعهده بگیرن، نیروهای تو از پنجره بالا میرن و بیشتر باید رو بادیگاردای زیر پنجره تمرکز کنین"

اونا ایندفعه حتی از گروه ضربتی نینجاهای مبارز هم کمک گرفتن، برای اینکه بازم مثل دفعه ی قبل شکست نخورن جوانب بیشتری رو در نظر گرفتن و نیروهای بیشتری رو با خودشون اوردن که مهمتریناشون گروه ضربتی بود چون لازم داشتن یه سری کارا به بی صداترین شکل ممکن انجام شه.

تونستن از شر بادیگاردای دم در راحت شن و حالا نوبت ورود به عمارت از اخرین پنجره ی دیوارش بود.

به طرر عجیبی همه چی آروم بود. عملیات داشت بدون مشکل پیش میرفت‌. عمارت آروم بود و خلاص شدن از دست بادیگاردا راحت بود. جیمین حتی نمیخواست به اینکه تهیونگ تعداد بادیگاردا رو اشتباه گفت فکر هم بکنه.
مضطرب شده بود ولی هنوز لازم داشت تا فرصت داشت ازش استفاده کنه. تیمش رو تو عمارت پخش کرد. یه سری جاهای مختلف قایم شدن و یه سریا جلوتر میرفتن تو جاهای مختلف عمارت و پشتشون دو نفر برای کاور میرفتن.

هرچی جلوتر میرفتن خبری نمیشد و جیمین بیشتر به این پی میبرد که یه جای کار درست نیست‌. اون مطمئنه همه چیز رو درست در نظر گرفته بود‌. از دو ماه پیش قرار این معامله چیده شده بود و جیمین تو لحظه به لحظه ش تونسته بود اطلاعات موثق بدست بیاره. جلوی دری که تهیونگ گفته بود رسیدن. و خبری از بادیگارد نبود. هیچکی تو اون طبقه نبود.

کای_" فکر کنم سرکاریم"
+"من همه چیز رو چک کرده بودم نمیشه، امکان نداره. این محموله خیلی بزرگ بود و قرارشون تو عمارت بود، شما از تمام مراحل خبر داشتین..میدونین که دارم از چی حرف میزنم"
یونگی_" میدونم... درسته..ولی نمیبینی؟ اینجا از روزای عادی هم خالی تره خبری از بادیگاردا نیست. فقط دم در و طبقه ی پایین چندتا بودن که همه رو راحت تونستن بیهوش کنن... و این یعنی یه جای کار درست نیست"

+" لعنت بهش لعنت بهش، احتمالا تله بوده، رد گم کنی بوده...اونا دارن یه جای دیگه کارشونو انجام میدن و باز رودست خوردیم."

جیمین کلافه چندتا لگد به دیوار کناریش زد و موهاشو بالا داد..هوفی کرد و بی‌سیم رو دستش گرفت "از پارک به مرکز، تو عمارت خبری نیست و فکر کنم رودست خوردیم، نیرو بفرستین به اسکله ی همیشگی، اطراف انبارشم بپایین شاید هنوز امیدی باشه بفهمیم کجا داره معامله رو انجام میده"
بعد رو به کای و یونگی و بقیه ی افرادی که تا الان تا بالا رسیده بودن کرد "حالا هرطور که هست تا اینجا اومدیم دوربینارو از کار انداختیم بادیگاردا رو تونستیم بیهوش کنیم گرچه خیلی عجیبه، ولی حداقل همه جارو بگردیم هرچیز کوچیکی یه قدم مارو به اون نزدیکتر میکنه... بهرحال وقتی یهو همه چی آسون تر از قبل شد باید میفهمیدم.... بی‌سیماتونو روشن بذارین....ممکنه هرچیزی یه تله باشه...باید سریع انجامش بدیم..از همه چی با دوربینای رو جلیقه تون عکس میگیرین تا تهیونگ آنلاین بگیرتش نمیتونیم ریسک کنیم"

هرکسی یه اتاق رو به عهده گرفته بود و جیمین اتاق اصلی رو گرفت...اتاق جلسات جئون.
با اینکه در قفل بود ولی جیمین هم عضو نیروی ویژه بود و میدونست چطور باید از عهده ی یه در قفل شده، هرچقدرم سخت، بربیاد.

جیمین در رو باز کرد و وارد اون اتاق بزرگ شد. نفسشو صدادار بیرون داد و سعی کرد فعلا نذاره عصبیانیتش جلوی سرعتش رو بگیره. یه نگاه به دور اون اتاق انداخت.
+"هه ....چه خوش سلقیه"

بعد شروع به حرکت کرد و سمت اولین کمد سمت چپ رفت. یه کمد که کل دیوار بزرگ اتاق رو در برگرفته بود، بازش کرد.... لامپ سفید رنگ داخل کمد روشن شد، پر از نوشیدنی های برند متفاوت بود. یه کم بهشون نگاه کرد. تکخندی با نفس بیرون داد؛

+"وسایل پذیرایی مهمانان گرامیش"
-"دوست داری از تو با کدومشون پذیرایی شه؟"

Hello doll! || kookminWhere stories live. Discover now