2. Mine? Yours.

10.1K 523 70
                                    

Smut/Romantic/fluff
Boyfriends kookmin
______________________________________

بارون بود و ما هیچ چتری همراه خودمون نداشتیم، من تیشرت تنم بود ولی جیمین حداقل سوییشرت داشت.با اینکه سوییشرتش کلاه داشت ولی پسره ی لجباز کلاهشو نمیذاشت. میگفت میخواد هردومون باهم خیس شیم. تا خونه دوییدیم و بلاخره کلید رو در اوردم و رفتیم تو. مثل همیشه اولین کاری که جیمین کرد این بود که بدوئه بره کنار شومینه.
-"سوییشرتتو در بیار خیسه سرما میخوری"

بی هیچ حرف دیگه ای سمت اتاق رفتم تا لباسای جدید و حوله بیارم تا زودتر لباسامون رو عوض کنیم و مریض نشیم. تیشرت و شلوار خودم رو عوض کردم و حوله گذاشتم رو موهام‌. برای جیمین هم لباس و حوله گرفتم و سمت هال حرکت کردم. دماغش قرمز بود و کل موهاش و صورتش خیس.

با دیدنش لبخند به لبم اومد. حتی تصور اینکه اگه جیمین بی پروایی نمیکرد و خودش ازم نمیخواست باهاش تو رابطه برم، و اونوقت منم از بی اطمینانیم قدمی جلو نمیذاشتم که باعث میشد اون الان تو این ساعت از روز با اون قیافه ش جلوی شومینه م نباشه هم قلبم رو میفشرد. بیخیال فکر تو ذهنم شدم و سمتش رفتم و حوله رو روی سرش گذاشتم_"بیا لباساتو عوض کن"

سرشو شدید به چپ و راست تکون داد که حوله ش پرت شد تو دستم و آب روی موهاش پخش میشد رو صورتم.
خندیدم_"جیمین چیکار میکنی"
+"موهامو خشک میکنم"
-"شاید گاهی بهت بگم پاپی ولی قرار نیست عادات زندگیتم شبیهش بشه"
چشماش هلالی شدن و سرشو عقب خم کرد. همون خنده ی همیشگیش که لبخند به لبم میورد. حوله رو برگردوندم رو سرش مثل بچه های کوچیک کشوندمش سمت خودم تا موهاشو خشک کنم‌. موقع خشک کردن موهاش کرم میریخت و ریز ریز میخندید. سرشو به عقب خم میکرد و مجبور میشدم دستمو هی دراز تر کنم تا بتونم راحت خشکش کنم_"جیمین آروم باش"

ایندفعه جلو اومد تا حدی که حوله ی سرش رفت تو صورتم‌. یه دستمو سمت پهلوش بردم و نیشکونی گرفتم_"آروم باش کوچولو"
نگاهشو بالا اورد، بهرحال از کلمه ی حساسش استفاده کردم‌. اون کلمه هم میتونست تحریکش کنه و هم باعث شه لباشو از ناراحتی جلو بیاره.
منتظر بودم بفهمم ایندفعه کدومشون بود. گوشه ی لبش بالا رفت و چشماش برقی زد، خنده م گرفت_"لباساتو عوض کن سرما میخوری."
+"خودت عوضشون کن"
-"تواناییتو از دست دادی؟"

صورتشو جلوتر اورد و لباش رو نزدیک لبم اورد_"کوچولوها بلد نیستن بعضی کارارو بکنن"
حواسم نبود بهش خیره شده بودم و لبام از هم باز بودن.
خندید و لب پایینش رو به دندون گرفت، به لبای باز شدم نگاه کرد و انگشتش رو توی دهنم گذاشت. سرمو عقب کشیدم و خندید‌. هنوز نگاهش میکردم. اون همیشه شگفت زده م میکنه، همیشه بهم میفهمونه تو زندگی یکنواختم چقدر بهش نیاز داشتم.
+"اگه عوضشون نکنی سرما میخورم....ددی"

Oneshot Collections 🔞 || KookminOù les histoires vivent. Découvrez maintenant