![]()
Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image. بعد از اینکه توی جمعیت ناپدید شد از جام بلند شدم. سارا پوزخندی زد و رفت. ویلسون هنوز منتظر من ایستاده بود.
خواستم راهم رو کج کنم، ولی سریع خودش رو رسوند بهم و دستم رو محکم گرفت. من رو کشید سمت خودش و توی صورتم با عصبانیت گفت:
ویلسون _ چندبار بهت گفتم سمت مهمونای من نرو؟ ها؟ اونجا چه غلطی میکردی؟
هلش دادم و گفتم:
_ بکش عقب ببینم! کور که نبودی. دیدی کاری نکردم.
ویلسون _ ببند اون دهنت رو. برو پی کارت ببینم!
اینو گفت و رفت.
سارا _ میبینم که ترکیدی اساسی.
با نفس عمیقی سعی کردم جلوی اخلاق سگم رو بگیرم.
سارا _ آخی، تفلکی. من که بهت گفتم به درد تو نمیخوره. خودت قبول نکردی.
همین که خواستم برم گفت:
سارا _ شرطمون چی بود؟ اها یه ماه شیفت. خوش بگذره...
این رو گفت و با خنده رفت. راه افتادم سمت اتاق رختکن. لباسم رو در آوردم و محکم پرت کردم تو کمد.
_ پسرهی بیشعور!
با عصابی خط خطی شروع کردم به آماده شدن واسه اجرای دوم. و بعد اومدم بیرون. جک تا من رو دید دوئید طرفم.
جک _ جی! نیک نمیتونه امشب بیاد.
_ چی؟؟ پس برنامه چی؟
جک _ باید جاش رو پر کنیم. تو میتونی؟
_ من؟؟؟ من که پارتهاش رو بلد نیستم.
جک _ لعنتی!
یهو فکر دیگهای به سرش زد.
جک _ از آهنگهایی که خودت کاور میکردی چی؟ چیزی هست بتونی اجرا کنی؟ همونهایی که برای من فرستاده بودی...
با تردید گفتم:
_ نمیدونم...
جک _ هرچی بلدی تنظیم کن. مهم نیست. فقط کمک کن امشب رو یه جوری جمعش کنیم. باشه؟
وقتی قدم روی سن گذاشتم همه شروع کردن به جیغ زدن و هورا کشیدن. برنامه قبلی تموم شده بود. حالا نوبت ما بود.
![](https://img.wattpad.com/cover/221737315-288-k753419.jpg)
YOU ARE READING
Whore 1 | فاحشه ۱
Fanfictionچشمات... قشنگترین سیاهیِ سرنوشتم بود 🖤🥀 ............................................. جونگ کوک و جین تو امریکا با 2 تا دختر آشنا میشن. یکی زندگی براش مثل یه قمار باخته است و یکی دیگه یکه تاز و بی پروا. تا اینکه بازی بدی بینشون شروع میشه، و هرکی دس...