S2 • part 8

954 140 32
                                    


فلور با وجود خاطراتی که با دیدن لباس مخصوص تهیونگ براش یادآور شده بود با لبخند روی تنش مرتبش می کرد


+متن سخنرانیت آمادس؟


تهیونگ دست های مادرش رو گرفت و روی موهای سپیدش بوسه ای زد


+نگران چیزی نباش


فلور پلکی روی چشم های ترش کشید و سرش رو تکون داد


+درسته..این من نیستم که باید نگران پادشاهی باشم


تهیونگ رو نگاه کرد و ادامه داد


+وقتی ملکه جدید منصوب بشه تمام مسئولیت ها از دوش من برداشته میشه


لبخند تهیونگ کمرنگ شد و با حرف بعدی مادرش دست هاش دو طرفش افتاد


+به زودی تدارکات ازدواجت رو اماده می کنم


چند باری به شون پسرش زد و سمت در اتاق راه افتاد


تهیونگ تکونی خورد و خواست چیزی بگه اما فقط دهانش باز و بسته شد


سکوتی اطرافش رو در بر گرفت و عصبی به خودش در آینه نگاه کرد


با این لباس پادشاهی سنگین و کرخت شده بود


بار بزرگی روی دوشش حس میکرد که نیاز به قدرت و انرژی زیادی داشت تا علاوه بر زمین نذاشتنش سمتی که خودش میخواست هدایتش میکرد


اگر به مادرش حقیقت علاقه اش به جیمین رو میگفت فقط یک نفر از تمام مقامات این قصر رو راضی به فراموش کردن مقام ملکه کرده بود


و مردم...که با انسان بودن جانشین پادشاه کنار اومده و همه سال ها بهش احترام میذاشتن حالا اگر میفهمیدن این پادشاه نه ملکه ای خواهد داشت و نه جانشینی چطور این سلطنت که فردای مشخصی نداشت رو قبول میکردن؟


وجود راشل و ارواح نفرین شده هم اوضاع رو سخت تر میکرد


نفسش رو بیرون فرستاد و زیر لب گفت


+کاش جیمین هم تو مراسم بود


+پادشاه


با شنیدن صدای جونگ کوک رشته افکارش پاره شد و متعجب از اینکه متوجه داخل شدنش نشده نگاهش کرد


جونگ کوک نزدیکش ایستاد و همراه با نگاهی به سرتاپای پادشاه گفت


+آماده اید؟


سمت جونگ کوک چرخید و شنل سرخش که طرح های طلایی ای داشت رو روی شونش مرتب کرد


+فکر می کنی آماده ام؟


جونگ کوک به چشم های نگرانش نگاه کرد و آروم گفت


+لباس به یه پادشاه قدرت نمیده


تهیونگ لب هاش رو طرفین کشید ولی به جای هلالی، لبخند خطی ای بهش نشون داد


+پس یه ملکه میتونه پادشاه رو قدرتمند کنه؟

HOLY and UNHOLYWhere stories live. Discover now