┨Chapter 6├ HE IS A VAMPIRE!

289 91 11
                                    


"-چان.....یول...."

"-کی داره حرف میزنه؟؟"

وات د فاک؟ این لحن سرد و دلشکننده چی میگفت؟؟یعنی حتی صداش رو هم نمیشناخت؟

بغضش تبدیل به سکسکه ی تندی شد و اشکهاش با سرعت بیشتری روی صورتش روون شدند..اون لعنتی احمق..چطور می‌تونست کسی که روز قبلش به زور دیک لعنت شده اش رو تو دهنش فرو کرده نشناسه؟؟

"-تو....آد..م...سرد و... بی...احس..اس...توی لع..نت-"

"-بکهیون؟؟"

اسمش رو که شنید ناخواسته سکسکه هاش کمتر شد و آروم گرفت..خیلی خوب هنوز یه نور امیدی وجود داشت...خوناشامش اونقدر ها هم عوضی نبود نه..؟

"-کجا..یی؟؟"

"-صبر کن ببینم شمارمو از کجا-"

"-گفتم کجایی سنگدل؟؟"

با صدای بلند سرش فریاد زد..زودباشش!الان فقط نیازه که یکم از کلمات احساسی کوفتی استفاده کنی یعنی اینقدر سخته بپرسی چرا بغض کرده؟؟

"-ااا من...اااا...خونم...آره خونه ی خودمم!! چیزی شده؟؟"

ناخوداگاه دوباره بغض کرد.. فاک به کارما اون این همه نقشه کشیده بود و حتی خودش رو زخمی کرد و اون خوناشام سنگدل حتی اون اطراف نبود که بتونه تلاش هاش رو ببینه؟؟؟"

اینبار بفضش به هق هق بلندی تبدیل شد و ناخواسته داد زد

"-درد می‌کنهههه"

فریادش حتی لوهان و سهونی که پیشش واستاده بودن رو از جا پروند ولی بکهیون همچنان با کولی بازی مشغول داد زدن شد

"-خون میاددد..خیلیم خون میادد.. دردم می‌کنهه اونوقت..اونوقت تووو.....سرد و بی احساس.."

"-الان کجایی؟؟"

فین فین ریزی کرد. توهم زده بود یا واقعا صدای خوناشام جذابش برای یه لحظه رنگ نگرانی به خودش گرفت؟؟"

"-پشت دانشگاهم...نزدیکِ-"

"-مهم نیست پیدات میکنم.."

چانیول سریع گفت و به همون سرعت تلفن رو قطع کرد..

بکهیون فین فین کنان گوشیش رو پایی آورد و بغ کرده بهش نگاه کرد..

"-الان..چی شد؟؟"

سهون با مکث پرسید و بکهیون در جوابش آه کوتاهی کشید

"-گفت پیدام می‌کنه...."

"-همین نزدیکیاست...؟"

لوهان محتاطانه پرسید و بکهیون مسخ شده جوابش رو داد

"-نه گفت خونه ی خودشه... ولی گفت پیدام می‌کنه..."

"-اوکیی....پس حتما طول میکشه...چطوره تا اون موقع بریم و یجایی بشینیم؟"

" Five ways to prove he is a vampire " [Complete]Where stories live. Discover now