انتقام فرزند مرگ و نواده ی جنگ!

57 9 0
                                    

جونگهیون تصور میکرد دختر از حرفی که زده بود منصرف بشه و بخواد اون رو پس بگیره اما دختر نه تنها حرفش رو پس نگرفت بلکه تاییدش هم کرد.


پس چند ثانیه به دختر خیره شد و با خودش گفت _اون یا واقعا بی پروا و شجاعه یا فقط یه احمقه_




ارشد جونگهیون پوزخند معنا داری زد و از روی کنجکاوی پرسید




"تو میخوای بعد از دوره آموزشیت توی کدوم پست خدمت کنی؟"




لیندا با تعجب حرف ارشدش رو توی ذهنش آنالیز کرد، انتظار همچین سوالی رو نداشت. به جای توبیخ کردنش داشت ازش میپرسید کجا میخواد خدمت کنه !


اما چرا همچین چیزی رو ازش میپرسید؟




زیاد برای جواب دادنش تامل نکرد و اولین چیزی که به ذهنش اومد رو گفت




" میخوام توی وزارتخونه خدمت کنم"




جونگهیون پوزخند صدا داری به دختر زد و دستش رو از روی میله برداشت.




"اونجا جای سرباز های بزدل و ترسو هستش من فکر نمیکنم تو به اونجا بری، جای تو اونجا نیست "




لیندا وقتی رفتن جونگهیون رو دید از اینکه قرار نبود تنبیه بشه خوشحال شد و نفسش رو آهسته به بیرون فوت کرد اما قرار نبود لیندا از تنبیهش فرار کنه چون


کیم جونگهیون خواب های دیگه ای براش دیده بود.




جیسانگ نزدیک لیندا اومد و با صورت متعجب و کمی خوشحال گفت




"نونا شانس آوردی که توبیخ نشدی، تمام مدت از ترس زبونم بند اومده بود تو


چطوری اینقدر آروم بودی؟"




واقعا چطوری اینقدر آروم بود؟ لیندا یه دختره احمق بود یا یه شخص بی پروا مثل نیروهای ویژه؟ امکان داشت که اون فقط یه بازنده باشه ولی به خاطر غرور بی جاش ادعای قهرمانی رو بکنه؟

****

ساعت نزدیک نه صبح بود که بالاخره سرباز ها کارشون رو تموم کردن و برای


صبحانه به سلف رفتن.




لیندا از همه خسته تر و گرسنه تر جلوی صف حرکت میکرد و جیسانگ هم از پشت دنبالش میومد.




ساعت صبحونه فقط از ساعت شیش صبح تا هفت بود چیزی که هیچ کدوم از اون سرباز های تازه وارد نمیدونستند .




تنها کاری که تونستن بعد از فهمیدن این خبر بکنند نشستن روی زمین سفت و سرد پادگان بود، پنج ساعت کار توی اون سرمای پاییزی تمام قوای لیندا رو گرفته بود و فقط استراحت میتونست کمی از قوای از دست رفتش رو برگردونه.




جیسانگ با پر رویی سرش رو روی پای لیندا گذاشت و دراز کشید و چشم هاش رو بست اما لیندا خسته تر از اونی بود که از پسره کوچیک خورده بگیره و به خاطر گستاخی دعواش کنه.

Soldier [دخترپسری]Where stories live. Discover now