- در قفله پس فکر اینکه بخوای تبدیل بشی و ازم فرار کنی رو از مغزت پاک کن.
رومن هشدار داد قبل از اینکه لب هاش روی پوست نرم گردن لویی قرار بگیرن و بوسه های خیسی رو نثارش کنه.
دستای لویی زیر زانوهای قوی اون پسر داشتن له و فریادهاش زیر دستای رومن خفه میشد. پلک هاش رو از سر کراهت روی هم فشرد،تیزی چاقو زیر چونه اش هر لحظه بیشتر به پوستش آسیب میزد.
گرچه رومن از قبل اخطار داده بود با این وجود لویی تبدیل شد و به سمت در دوید. اگه به سرعت به در می رسید موفق میشد به نحوی بازش کنه.
در اندام گربه ای در براش قد کشیده و بلند تر از همیشه به نظر می رسید. قبل از اینکه فرصت تبدیل شدن به انسان رو پیدا کنه دمش در مشت رومن فشرده شد و اندام نحیفش به دیوار کوبیده شد.
- بهت چی گفتم هان؟
لویی تبدیل به انسان شد و با دردی که در کمر و پهلو هاش داشت خودش رو روی زمین به عقب کشید.
- خواهش میکنم...یکی کمک...
لویی صداش رو بالا برد اما قبل از اینکه فرصت اتمام جمله اش رو داشته باشه رومن مثل موجود درنده ای به سمتش یورش برد و دست قوی و بزرگش دوباره لبهای اون پسر و پوشوند.
-خفه شو مجبورم نکن بهت صدمه بزنم
رومن با جدیت گفت و چاقویی که در دست داشت و در تاریکی میدرخشید رو مقابل لویی به نمایش گذاشت.
لویی درحالی که به تندی نفس میکشید به چاقو خیره شد.راه فراری داشت؟
-کاری نکن زخمیت کنم که حتی نتونی تبدیل هم بشی...میدونم قراره از این خوشت بیاد پس مقاومت نکن باشه؟
صورت رومن به سمت لویی پیشروی کرد و لویی روش رو از چهره ی نفرت انگیز اون پسر چرخوند و در نتیجه لبهای رومن روی شقیقه ی لویی قرار گرفت و با زبون اون قسمت رو تر کرد.
فریاد ها و جملات لویی در قالب "اوم" خلاصه میشد.
دست لویی به هدف روی زمین به دنبال شی که بتونه به عنوان سلاح ازش استفاده کنه میگشت و وقتی خنجر رومن کنار انگشت سبابه اش فرود اومد چشمانش از تعجب گشاد شدن.
- فکرشم نکن
رومن که دیگه صبری براش باقی نمونده بود با خشم غرید و دستش رو از روی دهن لویی برداشت و به سرعت لبهاش رو جایگزین کرد.
دو دست لویی رو در دستش گرفت و به دیوار کوبید.لویی سعی داشت تا خودش رو عقب بکشه ولی با وجود دیوار پشت سرش در این کار موفق نبود.
لبهای رومن روی لبهای لویی فشرده میشد و سعی داشت از زبونش استفاده کنه.
بدن لویی با بی قراری تکون میخورد تا راه فرار رو به دست بیاره ولی رومن از لحاظ جثه و قدرت نسبت به لویی برتری داشت.
YOU ARE READING
Sea's whisper [L.S | Z.M]
Fanfiction«بهش میگن زمزمه ی دریا و اون بزرگ ترین رازی که دریا توی خودش قایم کرده.»