Part 11

520 85 48
                                    

عکس کاور:] همون خنده ای که هری عاشقش شده🥺
____________________

ده دقیقه ای میشد که نفساش منظم شده و بود.
از کنارش بلند شدم و رفتم رو به روی پنجره وایسادم و بیرون و نگاه کردم

هیچ ایده ای نداشتم که زین چی رو تجربه کرده و چی باعث این حالش شده ، من فقط میخواستم کمکش کنم و باعث شم آروم شه حتی اگه من و فقط به چشم یه دوست ببینه .

صدای نوتیف گوشیم اومد و صفحه رو روشن کردم ، از طرف جما بود : حال زین چطوره؟ جایی برای خواب داری؟ چیزی نیاز هست بیارم؟

دلم بخاطر این نگرانی هاش گرم شد و لبخند زدم و تایپ کردم : همه چیز خوبه جما..مراقبت خودت باش و از نبودن من پیش نایل سواستفاده نکن

سریع جواب داد : شات د فاک آپ هز

اومدم جواب بدم که صدای آرومی از زین شنیدم
دیدم داره چشماش و میماله ..رفتم نزدیکش

هری : خوبی؟

زین : آره فقط یه لحظه از خواب پریدم.. بیینم تو چرا نخوابیدی؟ جات راحت نیست؟ دوست داری بری خونه؟

هری : نه من جام خوبه فقط داشتم یکم با خودم فکر میکردم و اینکه خواستم تو راحت تر بخوابی

زین : خفه شو

چپ چپی نگاه کرد و خواست از جاش بلند شه

هری : کجا میری ؟

زین : دسشویی

دنبالش راه افتادم و تا دم در رفتم..نکنه توی دسشویی یه وسیله برای خودکشی پیدا کنه؟

هری : میخوای باهات بیام میترسم حالت بد بشه..هنوز بدنت ضعیفه

زین : میرم هری نگران نباش

نگاه نگرانم هنوز توی چشماش بود که در و بست

چند دقیقه توی دسشویی بود ، همیشه دسشویی هاش طولانیه ؟

هری : زین حالت خوبه؟

زین : هری اینجا دسشویی بیمارستانه و هیچ ‌وسیله ای برای خودکشی پیدا نمیشه پس لطفا نگران نباش

از تیز بودنش خندم گرفت و منتظر موندم بیاد بیرون

در باز شد و داشت با دستمال دستش و خشک می‌کرد

زین : خوابم پریده هری..

هری : میخوای حرف بزنیم؟

My green clouds around your dark world |z.s|Where stories live. Discover now