Lets talk

408 51 40
                                    

این داستان یه جورایی واقعی بود.. زین داستان خود من بودم..
وقتی با بدترین صحنه ی زندگیم مواجه شدم.. نمیخوام اینجا در موردش صحبت کنم تا شما هم مثل من دچار ناراحتی شدید بشین.. ولی من بابت این قضیه دچار شوک های عصبی شدم و زندگی خودم و داشتم از دست میدادم..

تا جایی که هری رو شناختم کاملا اتفاقی .. تا جایی که شنیدن صداش وجود تیکه تیکه شدم و بهم دیگه وصل کرد.. کارایی که میکرد مهربونی هاش.. و همه چیز هری باعث شد من به زندگی برگردم..

اون اتفاقا از بین نرفتن.. اون اتفاقا هنوز هستن.. من فقط با شناختن هری توی زندگیم به هدف رسیدم.. یاد گرفتم میتونم کار مفید کنم.. میتونم هدف داشته باشم و بر اساس هدفم به بقیه کمک کنم..

من خیلی اتفاقی با زری آشنا شدم .. زری درجه ی بالا تری از حس خوب زندگی رو بهم منتقل کرد..

و من باز هم خیلی اتفاقی تصمیم گرفتم بیام واتپد.. میخواستم فقط بوک زری بخونم و لذت ببرم از داستان های قشنگی که نوشته میشه ..

و بعد تصمیم گرفتم چیزای توی ذهنم و بنویسم و نوشتم..

روزی که شروع کردم به نوشتنش حتی فکر نمیکردم بیست نفر هم بخوننش چه برسه به 2k ویو..

آدمای اینجا حس خوبی رو به من منتقل کردن .. کسایی که ووت دادن.. کامنت گذاشتن ..از همشون خیلی خیلی ممنونم..

و در آخر :

BarryStylik بخاطر تمام انتقاد ها و راهنمایی های قشنگت

callmebiscuit بخاطر اینکه از روز اول ازم حمایت کردی و بهم امید دادی

hosna_reyhani بخاطر تمام کامنت های انرژی بخشت و انگیزه دادن به من

Atefe_N  و تو که هر بار حرفای قشنگت من و برای نوشتن مصمم تر کرد..
golbargj  و عزیزم
و خیلی های دیگه که الان حضور ذهن ندارم.. شما خیلی برام با ارزشین..

با عشق .. ترانه❤️

My green clouds around your dark world |z.s|Donde viven las historias. Descúbrelo ahora