.- عشقی که قبلا داشتم باعث شد فکر کنم دیگه هیچوقت قرار نیست امتحانش کنم...
اما وقتی دیدمت حسی رو تجربه کردم که قبلا نکرده بودم.._________________________________________
ریچارد نگاهی انداخت و گفت:"بلند شو چهیونگ باید باهم صبحانه بخوریم"چهیونگ وحشت زده نگاه کردو گفت:"تو.. "
-"من اینجا چیکار میکنم؟ مگه نگفته بودم دوباره قراره برگردیم پیش هم؟ "چنگ عقب رفت:"من با تو هیچ کوفتی نمیخورم.. "
-"کوچولو.. چیه میخوای عصبانیم کنی اره؟! "ریچارد موهای رز رو توی دستش گرفت و کشید..
جیغ بلندی کشید و لحاف رو پس زد.
بیدار شد و نشست..
صورت و بدنش عرق کرده بود.هوا هنوز تاریک بود..
همونطور که نفس نفس میزد اسپریش رو برداشت تا بتونه نفس بکشه..کسی در زد و وارد اتاقش شد.
کیونگسو کنارش نشست:"چنگ؟ چیشده عزیزم؟ بیا این آبو بخور"
-"صدای چی بود لاو؟ "
-"هیچی جونگین.. بخواب"کیونگسو لیوان آب رو بدست چنگ داد:"یکم بخور نونا.. "
چنگ کمی از آب رو خورد و سعی کرد لرزش فکش از ترس رو نادیده بگیره:"مرسی.. هیونگ.. "-"بهتری؟ میخوای پیشت بخوابم؟ "
-"خوبم.. ببخشید بیدارت کردم.. "-"کاری داشتی صدام کن.. خوب بخوابی "
کیونگسو بیرون رفت و در رو بست..چنگ به دیوار تکیه داد و لحاف رو روی پاش کشید..
موبایلش رو برداشت و به لیسا پیام داد:"سلام.. خوبی؟ "یه هفته ای از قرارشون برای ناهار گذشته بود و چنگ احساس میکرد حالش بهتره..
لیسا تنها کسی بود که بهش نزدیک شده بود.
پیامی دریافت کرد :"هی.. مسلما نصف شب پیام ندادی ببینی حالم چطوره.. چرا بیداری؟ "زمزمه کرد:"پس مهمه برات چرا بیدارم.. "
تایپ کرد :"خواب بودم قبلش، الان بیدار شدم"
لیسا کمی چشماش رو مالید و تایپ کرد:"چرا کیوتم؟ کابوس دیدی؟ "
و ارسال کرد.
خودش هم نمیفهمید اینکاراش چه معنی ای میدن.جنی غلتی زد و نور موبایل لیسا توجهش رو جلب کرد :"چیزی شده؟ "
و دوباره همون لحن بی تفاوت.لیسا سرش رو چرخوند:"نه.. نشده"
جنی که توی این یک هفته محبتی از لیسا دریافت نکرده بود کمی ترسید..
اولین فکری که به سرش تنها یک چیز بود.. نکنه فهمیده چقد گند بالا آوردم؟اروم گفت:"لیسا عزیزم نمیخوابی؟ "
چنگ نوشت:"آره.. کابوس میدیدم.. ببخشید اگه بیدار شدی"
لیسا نگاهی به موبایلش و بعد، به جنی انداخت و گفت :"نه فعلا نمیخوابم.. تو بخواب"
جنی عصبی گفت:"با کی حرف میزنی تو؟ "
![](https://img.wattpad.com/cover/222764065-288-k947843.jpg)
YOU ARE READING
last death.
Fanfictioncompleted. - هیچ چیز قلبم رو به تپش نمیندازه فکر میکنم این آخرین مرگ منه. پارک چهیونگ. - ژانر: تراژدی، درام، برشی از زندگی، سداند. - کاپل: - 🎖#2 _sadend start: 2021, may 15. end: 2021, august 6. (در حال ویرایش...)