🍜part 7

2.6K 572 54
                                    

بعد از خوردن کیمچی خوشمزه ای که سفارش داده بودیم..
بکهیون رو صدا زدم، هر دو پشت میز شیشه ی وسط حال نشستیم..

بکهیون با تعجب به برگه هایی که روی میز بود خیره شده بود..
لبخندی زدم گفتم:

-بکی.. تو قراره از این بعد پیش من باشی..

-ولی، اربابم..

-فراموشش کن.. اگرم پیدات کرد.. نمی تونه کاری کنه، چون از این به بعد منم صاحبتم و اختیارت دست منم هست..

-اما، اما من ازش می ترسم..

دستاشو گرفتم و فشردم.. با اطمینان خاطر گفتم:
-تا من کنارتم از هیچ کس نترس.. باشه؟

سرشو با نگرانی تکون داد:

-خیلی خوب.. تو میدونی من درواقع برای چی خریدمت..

با استرس سرشو تکون داد و خیلی آروم و زمزمه وار گفت:
-تا از اون کارا کنیم..

خنده ای کردم و گفتم:
-سکس، اسمش سکسه.. درسته بکی.. بخاطر همین خریدمت!

سرشو انداخت زمین و از خجالت قرمز شد..
ولی اون نباید از من خجالت بکشه، به هیچ عنوان..

-بخاطرش خجالت نکش..

سرشو تکون داد و گفت:
-بله چشم..

لبخندی زدم و گفتم:
-چطوره از این شروع کنیم.. منو آم.. ددی صدا بزن.. نه ارباب یا آقا.. فهمیدی؟

-بله..امممم.. ددی!

لبخندی از رضایت زدم.

-داری پسر خوبی میشی..

پوشه ای رو باز کردم که داخلش برگه هایی بهم منگنه شده بود.. پرسیدم:

-بکی؟ تو خوندن و نوشتن بلدی؟

-بله، بلدم.. می تونم بخونم و بنویسم.. وقتیکه ده سالم بود.. خاله ایرینه بهم یاد داد..

-کی؟ تو خاله داشتی؟ پدر و مادر هم داری؟

-نمی دونم.. اما خاله ایرینه ازم مراقبت می کرد..

سرم رو تکون دادمو گفتم:
-باشه، بعدا درموردش حرف میزنیم.. بیا اینو بخون باشه..
این برگه ها کمکم می کنه بفهمم تو، تو سکس از چی خوشت میاد یا از چی بدت میاد..

برگه هارو گذاشتم جلوش.. اما برگه ها کمی عقب زد و گفت:
-شما هر کاری بگید انجام میدم..

اخم کمرنگی کردم و گفتم:
-اولا ددی.. من ددی ام.. شما و ارباب و آقا نداریم...
دوما.. منظورت از اون حرفت چی بود؟ من نمی تونم چیزی رو به تو تحمیل کنم..

اما یاد کریس افتادم.. درسته کریس باهاش اینکار رو می کرد..
مطمئنا اون همه چیز رو تو سکس بهش تحمیل می کرد..

-از کی برده کریس شدی؟

-وقتیکه ۱۵ سالم بود..

-جدی؟ دوساله که کنارشی؟

My Cute Kitten (Chanbeak)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora