☕part 17

2.4K 435 34
                                    

زیر پتو گم شده بود..

کلاه هودی رو که دیشب به تنش کردم هنوز رو سرش بود، جنین وار مچاله شده بود و دستش رو زیر چونش جمع کرده بود.. درست مثل بچه ی گربه بی پناه که نیازمند مراقبت و محبت بود..

سرم رو داخل موهای نرمش کردم و عمیق بو کردم..

موهاش رو تو خواب ناز می کردم، موهای لَختش، رو پیشونیش ریخته شده بودند. کمی موهاش رو از رو پیشونیش کنار زدم.. گاهی اوقات گوش های کوچولوش تو خواب تکون می خوردند که قند تو دلم آب می شد..

دماغ کیوتش رو بوسیدم که عطسه ای کوتاهی کرد.. و لبای سرخ و غنچه ایش
تکون خوردند. به شدت می خواستم فشارش بدم، انقدر محکم که جونی تو بدنم برای چلوندنش نمونه..

در حالیکه انگشتام لای موهای نرمش بود، خیلی آروم صداش زدم:

-بکی.. بیبی کیوتم، بلند شو..

دستش رو بالا آورد و دماغش رو خاروند.. هنوز خواب بود، دوست داشتم بیشتر بخوابه اما دلم می خواست هر چه زودتر روز رو شروع کنیم و خوش بگذرونیم.. از روزیکه خریدمش تا حالا وقت نشد باهم مثل آدم و بدون استرس باشیم.

-بکی.. بلند شو، صبحونه بخوریم.. همه رو می خورما..

چشم هاش لرزید و خمار بهم خیره شد، لبخند جذابی زدم گفتم:
-بیدار شدی؟

با صدایی که خمار خواب بود گفت:
-ددی..

با صدای خشداری گفت.. موهاش رو بهم ریختم، با دوتا دستم دو طرف لپای نرمش رو چلوندم.. صورتش جمع شد و با دستای کوچیکش از مچ های دستم گرفت و نالید:

-ددی، نکن..

خندیدم و با کف دستم دو طرف لپش رو به داخل فشار دادم که لباش غنچه شد و صورتش فوق العاده کیوت و خنده دار شده بود.. با تخسی گفتم:

-کیوتی اگه بیدار نشی.. دفعه بعدی قلقلکت میدم..

به سختی بین لپ های جلو اومدش و دستای من گفت:
-ددی.. من.. بیدارم..

خنده ی بلندی کردم، پتو رو کنار زدم و از زیر زانو هاش گرفتم و بغلش کردم، برای اینکه نیوفته خیلی سریع از از گردنم گرفت:

-اول دست و صورت..

گفتم و به سمت دستشویی حرکت کردیم.. بعد از شستن دست و صورتش و عوض کردن لباس هاش، رفتیم آشپز خونه..

این دفعه برعکس روز های قبل بدون استرس میز صبحونه رو آماده می کردم..
بکی هم پشت سرم هر جا می رفتم دنبالم راه می یومد و با کنجکاوی نگاه می کرد دارم چه غلطی می کنم..

My Cute Kitten (Chanbeak)Where stories live. Discover now