شرکت سا موئلا ویرجین 9 part

643 102 1
                                    

کوک

اخخخخ خدااااااا .......

چه صبحی.......این نور خورشیدم قشنگ رفته تو چشمم

از رو تخت پا شدم و رفتم حموم,اومدم لباسام رو تنم کردم ....

لباسام خب...

یه پیرهن سفید بود که استیناشو بالا زده بودم با شلوار جین .....

همنی که در اتاق رو بستم و برگشتم با جیمین رو به رو شدم....

کوک:واهایی.....اخخ سکته کردم تو اینجا چی کار میکنی؟

جیمین:اوایی..هه ببخشید می خاستم بیام پیشت و از خواب بیدارت کنم اخه می دونی چیزه ...

کوک با چشمای درشت شده :ها ...چی شده؟

جیمین :خب....دیر کردی

کوک:دیر کردم ...هه ..مگه پادگانه؟

تهیونگ:اره ...پادگانه.

کوک بیشتر تعجب کرد .(هییع اون اصلا اینجا چی کار می کنه)

واسه همینم محلش نزاشت و با پوزخند گفت؛

کوک:حالا پادگانتون از چه ساعتی اغاز به کار می کنه؟نکنه باید صف صبحگاهم بگیریم.

ولبخندش با عصبانیت تهیونگ عمیق ترم شدو

جیمین:نه بابا.ولی ساعت هشت دیگه باید بیای .

کوک :مگه الان ساعت....

تهیونگ:دَهه.و تو دوساعت دیر کردی .

کوک:هه...خب انگار دوساعت حالا چه اتفاقاتی رخ داد .اگه هم من نباشم لنگ می موند .

تهیونگ به جیمین گفت که بره فعلا یه چیزایی رو به این بچه یاد بده و جیمینم به اجبار رفت.

تهیونگ:خب جناب جئون یه چیزایی باید بهتون یاداوری کنم.

کوک :هه ..مثلا چی رو؟

تهیونگ دستش رو به در کوبید و کوک به در چسبیده بود .

تهیونگ:ببین جناب.دارم با خونسردی بهت می گم.تو اومدی اینجا اوکی.خودتو هم تو دل کارکنای اینجا انداختی و قرارداد دائمی بستی .اره تو هکر قوی ای هستی و لنگ می مونم ولی وقتی خودت به اصرار خودت میای اینجا باید یه چیزهایی رو رعایت کنی و اینجا خونه ی خالت نیست فهمیدی؟

کوک با چشمای عصبی ای هم به اون هم به پوزیشنشون نگاه می کرد و گفت؛

کوک:خب حرفاتو زدی حالا نوبت منه .ببین مستر ..درسته من اصرار کردم و قرارداد بستم اما خودمو تو دل کارکنای اینا جا نکردم .درضمن شما یه هکر قوی دیگه هم دارید می تونید تاوقتی که من نیستم اون کارها رو انجام بده واینکه دوساعت اختلاف خیلی اتفاق خطرناکی قرار نیست ,بیفته پس بهتر شیوه پادگانت رو عوض کنی.

Eternal criminals💜Where stories live. Discover now