_هی ، به من نگاه کن ؛ تو از پسش برمیای
با لبخند ، دستش رو روی شونه پسر کنارش که پوست کنار انگشت های بیچارش اگه زبون داشتن بهش التماس میکردن که کندنشون رو تموم کنه گذاشت.
سرش رو سمت بکهیون برگردوند و چندبار دهنش رو باز و بسته کرد ، انگار برای گفتن جمله اش شک داشت.
_بکهیون ، فقط یه کار ازت میخوام ؛ اون بچه ی لعنتی رو با خودت بیار باشه؟ به هر روشی شد با خودت بیارش
انگار که داشت درباره مسئله مرگ و زندگی یه نفر صحبت میکرد دست هاش رو روی شونه های بکهیون کوبید و چشم های درشت شده اش رو به بکهیون دوخت.
پسر مو آبی چندبار پشت سرهم سرش رو تکون داد و خم شد روی صندلی و در ماشین رو به نشونه ی «جون هرکی دوست داری برو بیرون» برای جونگین باز کرد.
_نگران اون نباش خب؟ با دوست پسرت حرف زدم ، اونم گفت که هرطور شده امروز بیخیال کارش میشه و برای نمایشت میاد ؛ منم قول میدم وقتی شروع شد اون دختره رو روی صندلی ها ببینی
رو به جونگین گفت و دوباره دستش رو روی فرمون ماشینی که متعلق به رئیسش بود گذاشت.
نفس عمیقی کشید و سرش رو به نشونه تایید تکون داد.
امروز روزی یود که جونگین باید خودش رو نشون میداد.باید موفق میشد.
ولی خب ، محض رضای خدا اون فقط یه نمایش کوفتی بود و اون دوتا طوری رفتار میکردن که انگار جونگین قراره به یه جنگ کوفتی بین آلمان و ژاپن فرستاده بشه!
دیگه اونقدرها هم نمیتونست وحشتناک باشه._خب دیگه فکر کنم واقعا دیگه باید بری
با لحنی که قصدش رسما بیرون کردن جونگین از ماشین بود گفت و به ساعت توی دستش چندتا ضربه ی کوتاه زد.
سرش رو تکون داد و با خارج شدنش از ماشین.
دور تر و دور تر شد.
حالا بکهیون باید هرطور شده اون جادوگر فسقلی رو راضی میکرد تا به دیدن نمایش جونگین بیاد.
...
_منم میخوام تو نمایش شرکت کنم
به صورت روبات وار ، انگار که بهش الهام شده باشه همین الان وسط زنگ تفریح و موقع غذا خوردن باید این رو اعلام کنه ، با صدای بلند رو به دوتا پسری که روبروش نشسته بودن گفت.
_خب ، اینکه خیلی خوبه ؛ فکر میکردم از این نمایشا بدت میاد؟
پسر تپل و عینکی ای که روبروی جونگین بود ، جمله ی دوم رو با لحن سوالی ای به زبون آورد و به دوستش که کنارش نشسته بود و فارغ از صحبت اون دوتا و تصمیم جونگین ، داشت اسپاگتی توی ظرف پلاستیکی رو می بلعید نگاه کرد.
![](https://img.wattpad.com/cover/231971576-288-k745060.jpg)
YOU ARE READING
Little.✓
Fanfiction[Completed]✅ اسم مینی فیک: لیتل ژانر: زندگی روزمره، فلاف، رمنس، اسمات کاپل: سکای، چانبک نویسنده: TOM کیم جونگین بعنوان رئیس شرکت KJI زندگی شغلی موفق و کاملی داشت. ولی خب، بعنوان دوست پسر سهون، هیچوقت موفق نبود، و مثل همیشه کارما آماده بود تا به مرد...