≡داستان پشت بوم:نقاشی گمشده‌≡

2K 364 170
                                    

*برای این پارت قسمت لایو یونگی، تحقیق کردم درباره کره و مردمش از چندجا پس نگران نباشین ۹۰ درصد درسته، من تلاش کردم واقعا کمدی خوبی براش بنویسم، تنها چیزی که میخوام ازتون کامنت زیاد و وته، حمایتا خوب باشه زود آپ میکنم، کامنت خوب یعنی بالای ۶۰، وت خوبم بالای ۳۰، ببینم چه میکنین، با نخ و. سوزن وارد شوید:) 

.
.
.

"احتمالا این هفته هم  نشه دایی جون، شرمنده ام توروخدا جیغ نزن گوشم پاره شد جیز... "

با صدای جیغ هیونسوک مثل فشفشه از جا پرید، نون تست از دستش پرت شد و روی شلوار جینی که همین دیروز از خشکشویی تحویل گرفته بود افتاد، مربای هویج از قسمت های پاره ی روی رونش گذشت و پاشم به گند کشید

"دهنتو هیون.. گندت بزن"

"خودتو گند بزنن، دروغوو دروغووو دروغوووی کشیففف"

یونگی با انزجار نون رو از روی پاش برداشت و تو بشقابش انداخت، با دست تمیزش ایرپادشو توی گوشش گذاشت و همونطور که انگشت های نوچشو روهوا نگه داشته بود سمت حموم راه افتاد، شلوارشو به سختی درآورد و توی وان انداخت، شوینده اناری  لباسشو از تو قفسه برداشت و رو لبه وان نشست.

"میگی چیکار کنم؟ من دیگه مثل تو پنج سالم نیست پسر جون که هرچی میخوامو داشته باشم، وقتی بزرگ میشی.. اه.. چندش.. وقتی بزرگ میشی دنیا از یه طرف دیگه میچرخه، دیگه نمیتونی مفتی و به امید جیب مامان بابات بری شهربازی،همه جور اسباب بازی  بخرن، یا وقتی دسته ایکس باکست بشکنه بلافاصله یدونه جدیدشو برات بگیرن، هرسال مدل جدید ماشین کنترلی و لگو بهت هدیه بدن، با هواپیما دور دنیا بچرخوننت و. وقتیم نتونن با بستنی خرت کنن، دنیای واقعی وقتی خودشو نشون میده که آدما بزرگ میشن هیونسوک و توی دنیای آدم بزرگا از این خبرای خوشمزه و خفن نیست، باید کل عمرتو سگدو بزنی تا به یکیشون برسی، خودتو میکشی و صبح تا شب جون میکنی اما بازم فایده نداره، حداقل برای آدم بدبختی مثل داییت که اینطوریه، به خاطر شهریه گرونش دانشگاهو روانشناسی و کل این کصشرارو ول کردم،اگزوزم پر دوده و  دیگه تقریبا  استارت نمیزنه،(منظورش ریه هاشه)  خودت که میدونی ۲۶ سالمه، ۱۰ ساله نقاشی میکشم و هنوز نتونستم گالری خودمو بزنم یا اسم اثر هامو جایی ثبت کنم ، هفته ای دوبار اون لی عوضی دیکهد اخراجم میکنه چون مدام بهش خسارت میزنم، قبضای خونه رو یکی درمیون میدم، لوله های خونه ام پوسیدن و دو هفته اس غذای درست حسابی نخوردم، از همه مهم تر، نتونستم فصل جدید مانگاهامو بخرم و مجبور شدم همشو دانلود کنم و مجازی بخونمش، حالم از هرچی واقعی نیست بهم میخوره، همه اون برنامه ها و بازیا و اپا فقط شادی کاذبن، کتاب وقتی کتابه که تو دستت بگیریش، زبری ورق هاشو لمس کنی، بوی کاهشو لا به لای هر صفحه اش حس کنی، الان من هیچکدوم از اینارو ندارم و بخش دردناک ماجرا اینه که حتی نمیتونم با بستنیم خودمو خر کنم، چرا؟  چون دندونای تخمیم به خاطر ارثیه بهش حساسیت داره، زندگی مثل مثلث روی خشتگ من همینقدر شیرینه رفیق "

Tʜᴇ Rᴏᴏꜰ ∥ ʏᴏᴏɴᴍɪɴ 🦋Where stories live. Discover now