part4

619 103 76
                                    

امروزم مثل همیشه گذشت.....همه دورش رو میگرفتن.....لاس میزدن باهاش......خودشون رو میچسبوندن بهش.......

اره خب شاید بگین خوش به حالش چقدر دوستش دارن....چقدر بهش توجه میکنن....چقدر معروفه!!!

ولی زیاد از این وعضیت راضی نیست که هر روز نصف بیشتر دخترا و پسرای دانشگاه باهاش لاس بزنن و بخوان جز بهترین دوستاش بشن!

زین برای لویی کافیه.....زین خودش جای هزارتا دوست رو برای لویی پر کرده.....اصلا از دوستم فراتر....برادر.....زین برادر لوییه.....

زین لویی رو از تنهایی در میاره....
شاید بگین اخه لویی کجاش تنهاس؟؟....
دوست دختر که داره......
کلی طرفدار......
پنج تا خواهر......
کجاش تنهاست؟؟؟......

ولی لویی با هیچ کدوم از اینا از تنهایی در نمیاد.....فقط زینه که لویی رو آروم میکنه و از تنهایی درش میاره

لویی تنها کسیه که زین تو این دنیا داره.....و تنها کسیه که زین رو درک میکنه و میتونه دلداری بده....

کلا بدون هم نمیتونن....مثل برادرای تنیه هم میمونن.........

لویی چون زین ازش یک سال کوچیک تره خیلی احساس مسئولیت میکنه و نمیذاره زین آسیب ببینه و یا کسی اذیتش کنه.....

زینم با اینکه یه سال کوچیک تره خیلی خوب دعوا میکنه......و اصلا به قیافش نمیخوره یک سال از لویی کوچیک تر باشه،تا کسی زین رو نشناسه و باهاش حرف‌ نزنه نمیفهمه اون از لویی کوچیک تره....

حالا بریم سراغ النور بانو.....النور و لویی پنج سالی میشه که با همن ولی خیلی جدیش نکردن.....خانوادشون تصمیم گرفتن که اونا این رابطه رو جدی تر کنن و نامزد کنن......

لویی با این موضوع زیاد موافق نبود...ولی نمیشه حرف روی حرف‌ مارک بزنه.......

اون پنج تا خواهرشم که اصلا انگار وجود ندارن....همش بیرونن با دوستاشون و اهمیتی به لویی و هیچ کس دیگه جز خودشون نمیدن.....

لویی هم با زین همش تو کلابه....ولی بیشتر وقتا مجبور میشن النورم با خودشون ببرن-_-

النور دختر آسیب پذیریه...و زود بهش بر میخوره و باباش خیلی روی النور حساسه و لویی ام از بابای النور میترسه یکم.......

ماشین جلوی خونه پارک شد....راننده در رو برای زین و لویی باز کرد و اونا پیاده شدن......

خداروشکر النور امروز باهاشون میومد مثل اینکه باید با مامانش میرفته یه جایی.....

زین و لویی وارد خونه شدن و رفتن سمت اتاقشون...

لویی خودش رو روی تختش رها کرد و زینم نشست روی تختش و به خودش کش و قوس میداد

لویی؛امروز خیلی فاکی بود!!!......به طرز وحشتناکی خستمممم!!!!

زین؛منمممم!!!.....فاککک فاااکککک

A remedy for a broken heart[L/S][Z/M]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora