🗝بادیگارد~ پارت سی و هشت

1.6K 418 66
                                    


Baek's pov.

حدود دو هفته ای میشد که بلاخره برگشتیم خونه، سئول و به خوابگاه قدیمیمون رفتیم. سوهو تعداد بادیگاردها و همچنین امنیت رو بالا برده بود تا اتفاقاتی که تو ژاپن افتاده دوباره تکرار نشه.

"بک آماده ای؟" به سمت کای برگشتم و بهش خیره شدم که بیرون از ون منتظرم بود.

"ببخشید کای تو فکر بودم" از ماشین پیاده شدم و بدون درست کردن مشکلی داخل رفتم.

"من نگرانتم بک، از اون موقع دیگه مثل خود قبلیت نیستی، بهتر نیست تو هم باهامون حرف بزنی مثل کاری که مینسوک و چن میکنن" وارد آسانسور شدیم که جز ما کسی توش نبود.

"مثل چن و مینسوک حرف بزنم؟ شوخی میکنی؟ چن هنوز هم برای حرف زدن با ما از ماژیک و وایت بردش کمک میگیره و اون مرد به اصطلاح دوست پسرم هم رفته!!! اونم وقتی بهم گلوله خورده بود و بیشتر از هرزمان دیگه ای بهش نیاز داشتم و الان ازم میخوای درموردشون حرف بزنم؟؟؟" بغضی که رو گلوم نشسته بود رو پس زدم و نفس عمیقی کشیدم.

"متاسفم بک! ما الان خونه ایم... هرطوری شده چانیول رو پیدا میکنم و برش میگردونم تا ببینم مشکلش چیه!" نزدیکتر اوند و بازوهاش رو دورم پیچید و اجازه داد اشکام رو تو بغلش آزاد کنم.

"خیلی دلم براش تنگ شده کای!" هق زدم که همون موقع در آسانسور باز شد.

"میدونم و بهت قول میدم پیداش میکنم "

 هردو وارد خوابگاه شدیم، اول از هرچیزی سمت اتاق چانیول رفتم و رو تختش نشستم. بالش روی تخت رو تو بغلم گرفتم و به بینیم فشردم، با حس کردن بوی چان دوباره به اشکام اجازه فرو ریختن داد‌م.

بعد از مدتی که خودم رو آروم کردم سمت اتاق نشیمن، جایی که همه جمع شده بودن رفتم.

"میخوام برم چانیول رو پیدا کنم" بلند اعلام کردم و نگاه کای سمتم کشیده شد و لبخند مهربونی زد.

"فکرشو میکردم"
گفت و با چرخوندن سرم تمین رو دیدم که از در وارد شد.

" به تمین گفتم بیاد پیش بقیه بمونه و من و تو بریم دنبال چان"
با شنیدنش خوشحال شدم که قراره کمکم کنن نه اینکه دوباره بگن منتظر بمونم.
بعد از آماده شدن همراهش از خوابگاه خارج شدیم. به سمت ماشین صاف و سیاه رنگ با شیشه های دودی رفت.

"این مال توعه؟ میتونی برونی؟" با تعجب بهش نگاه کردم که خندید.

"اره، چرا همه فکر میکنن نمیتونم رانندگی کنم؟" با خنده گفت و سوار شد و من سریع کنارش نشستم.

"خیلی خب اول بریم به آپارتمانش تا ببینیم اونجاس یا نه، سهون با خواهرش تماس گرفته اما اون گفته دو هفته اس که ندیدتش پس اونجا نیست."
کای ماشین رو از گاراژ به حرکت دراورد و به سمت اپارتمان چانیول روند. با رسیدن به اونجا کای نگران اول پیاده شد و بعد از چک کردن اینکه کسی اون اطراف نیست من هم پیاده شدم، با رسیدن به طبقه مورد نظر از پشت در گوشم رو به در چسبوندم اما هیچ صدایی شنیده نمیشد. زنگ در رو زدیم و منتظر موندیم اما دوباره هیچی...

The Bodyguard (‌کامل شده)Where stories live. Discover now