part 11 : where are you baby ?

3.6K 605 106
                                    


با ضربه ای که توسط ماشین بهش خورد کمی جلوتر پرت شد و روی زمین افتاد ...

+ جانگ...ک...

حتی فرصت نکرد بال هاش رو جمع کنه و فقط به مردی که اونور خیابون رو سنگ فرش های بیهوش افتاده بود نگاه میکرد...

مهم نبود که چه اتفاقی میوفته ، اون جانگکوک رو نجات داده بود مهم نبود که الان تمام مردم شهر میفهمن‌ تهیونگ چیه ، فقط مردی که عاشقانه دوسش داشت مهم بود....

# اوه خدای من اون چه جونوریه....

* وایسید عقب ما هیولارو به مقامات تحویل میدیم ...

# مامان من میترسممممم ...


صدای های عجیب غریب مردم افرادش رو می شنید اما توانی برای تکون خوردن نداشت ؛ صدای جیغ دختر بچه و صدای پلیس های امنیتی که با اسلحه های بیهوش کننده نزدیکش میشدن....


با چشمای تارش به روبرو نگاه کرد ، جانگکوک کجا بود ؟ چرا نیست ...

تا اومد اسم جانگکوک رو داد بزنه ، یکی از اون تیر های بیهوش کننده به پاش خوردن و سرش سنگین شد ...

_______________________
Jk

روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و نفس های منقطعش جین رو هر لحظه نگران تر میکرد...


اگه بیدار میشد و میدید که تهیونگ کوچولوش رو با عنوان ' هیولا '
بردن معلوم نبود چه بلایی سره خودش میاره ..


تمام شبکه های تلویزیون برنامه هاشون رو قطع کرده بودن و همه عکس پسره ریز جثه ای که بال های سفید داشت رو توی اخبار نشون میدادن ...

" هیولای جذاب و زیبایی که با فریبندگی جان مردم رو میگیرد "

" پسری عجیب با بال های بزرگ که مردی رو تو خیابون مورد ضرب و شتم قرار داد "

مجری های اخبار پشت سره هم این هارو می گفتند و این باعث میشد جین هر لحظه بغض تو گلوش سنگین تر بشه ..

تهیونگ مگه چی بود ؟ مگه چیکار کرده ؟

" هی...هیونگ "

برگشت و به چشم های تب داره جانگکوک نگاه کرد ، یه زخم عمیق از بالای پیشونی تا نزدیک ابروهاش کشیده شده بود و احتمالا بخاطر برخوردش با سنگ فرش های خیابونه ....

" هیونگ ، تهیونگ کو ؟ حالش خوبه ؟ ماشین به اون که نزد "

* ببین جانگکوک الان فقط استراحت کن بعدا همه چیزو برات میگم ..

" یعنی چی هیونگ درست حرف بزن "

* خب ...

" جین لطفا بگو چه اتفاقی افتاده "

The angle of my heart [Completed]Donde viven las historias. Descúbrelo ahora