50. You are the reason

267 33 68
                                    




چپتر پنجاهم مبارک🥺

Cardigan_Taylor Swift


وقتی روزت رو با دیدن این فرمول روان شناسی شروع میکنی ؛

«علت مستی معتادان به الکل این است که نمیتوانند خود را با واقعیت وفق دهند»

آرزو میکنی که کاش تو هم صدایی برای شنیدن داشتی ، جایی که میتونستی از ته دلت فریاد بکشی و به تمام کسایی از روی بی دغدغگی شروع به تجویز فرمول برای زندگیت میکنن بفهمونی ؛

«اگر شنیدن واقعیت های زندگی راحت بود هیچ وقت شنیدن دروغ و فریب رو انتخاب نمیکردم»

انسان های فریبکارزندگیم دقیقا میدونن به چه حرفی برای شنیدن نیاز دارم و مثل همیشه راحت ترین راه رو جلوی روم قرار میدن.

.................................................

نمیدونم چند دقیقه از بی حرکتی من میگذشت و خیسی کم کاسه ی چشمم خشک شده بود که حرکت آروم دست های ژاکوب از روی گونه هام به سمت کمرم رفت و من رو به خودش نزدیک تر کرد.

با لمسش به خودم اومدم و دیدم برای مدت طولانی هست که لب هاش روی لب هام بود داشت من رو میبوسید .من هم میبوسیدمش؟دقیقا یادم نبود.

به شدت ازش فاصله گرفتم .فرصت اعتراضی براش نموند چون به سرعت به طرف دست شویی رفتم و بدون اینکه در رو ببندم جلوی توالت زانو زدم. برای چند لحظه توی همون حالت موندم و طولی نکشید تا تمام محتویات معدم به بیرون خالی شد.

«مشکل تو همکاری پدرت با باباست»

صدای ژاکوب دائما توی سرم تکرار  میشد.
سرم رو به تندی به چپ و راست تکون دادم تا از شر هجوم افکارم راحت بشم و مغزم رو به سکوت دعوت کنم اما فایده نداشت.

حضور ژاکوب رو پشت سرم حس کردم و به سمت در برگشتم.
دست به سینه به چهارچوب تکیه داده بود و به محض برگشتن من نیشخند تمسخر آمیزش به چهره ی نگرانی تبدیل شد؛ تغییر حالتی که از چشم من دور نموند.

بدون حرفی از جام بلند شدم و به سمت روشویی رفتم تا صورتم رو بشورم.

_تو همین الان بخاطر بوسیدن دوست پسرت بالا اوردی؟

با انگشتش به من اشاره کرد در حالی که توی لحنش عصبانیت و تمسخر موج میزد طوری که اصلا از واکنش عجیب من شکه نشده بود.

صورتم رو خشک کردم و به طرفش برگشتم. دنبال جمله ی مناسبی بودم تا بهش بگم اما زبونم قفل شده بود.عرق سردی روی پوستم نشسته بود و میتونستم حدس بزنم که هنوز توی شوک چیزی که شنیدم بودم.

Sneakers [H.S]Where stories live. Discover now