پارت شانزدهم

639 80 3
                                    

یونمین

پارت شانزدهم

خوشحالم که برگشته و من به کوک کمک میکنم که گذشت اش رو یادش بیاد و همینطور منو گذشتم و یادش بیاره
و من اینو به خودم و کوک و بقیه قول میدم
که تا اخرش پای کوک وایستم ...
———————————————
یونگی
امروز روز اول دانشگاه س و منم حوصله
رفته
وقتی از ماشین پیاده شدیم
ی عده دختر دورمون جمع شدن
و سر صدا راه انداختن ولی من چشمام فقط یکی رو میبینه
خودتون میفهمید لازم نیست بگم
اون به نظرم زیباترین کسی که من دیدم
اون کیوت ترین کسی که تو زندگیم دیدم
ولی وقتی ناراحت میشه دلم می‌خواد بمیرم
درسته من عاشق شدم
اونم بدجور نمیدونم اونم دوستم داره یا نه ولی هرچی هم بشه من عاشقشم
با سر صدایی که دخترا کردن توجه اونا به ما جلب شد
و حتی اون که قشنگ با اون چشمای خوشگلش اینجا رو نگاه میکنه
و منو دیونه ی خودش میکنه
ولی نمیدونم چرا فقط میخوام با اون چشمت فقط منو نگاه کنه
ولی وقتی تهیونگ راه افتاد مجبور شدم پشتش راه برم
اره کیم تهیونگ و جنی و نامی هیونگ میدونن من عاشق اونم ولی کاری از دستشون بر نمیاد
ولی این کیم وی عوضی با کاراش منو حرص میده
20 دقیقه بعد
وقتی رفتیم کلاسمون و کیف هامون رو سر میز هامون گذاشتیم
راه افتادیم سمت اتاق مدیر تا باهاش صحبت کنیم
ولی مگه میشه روز اول برای ی بار تو این چند سال خوب پیش بره میپرسین چرا چون جئون جونگکوک خورد به تهیونگ و تهیونگ هم که برای اذیت کردن کوک به نظر خودش هر کاری میکنه با اینکه کوک رو دوست داره
ولی این چرا داره بهم نکته میکنه قلبم الان میاد دهنم
تا اینکه صدای ته در اومد
ته:مگه کوری احمق
کوک: چی تو کوری که نمیبینی
ته: تو الان صدات رو رو من بلند کردی
کوک:اره که چی کی اهمیت میده
همه بهمون مثل همیشه نگاه میکردن و پچ پچ میکردن
مثل اینکه جین هیونگ اینا هم فهمیدن چه خبره که با بچه ها دارن میان اینجا
ته:پسره عوضی چه فکری با خودت کردی فکر کردی وقتی بابات اینجا سهام داره دیگه راحتی اره
کوک:چی ههههههه
داری شوخی میکنی دیگه نه اخه سهام داشتن پدر من به تو چه زورت میاد
ته : چطور جرعت میکنی
مشتش رو آورد با بزنه تو صورت کوک‌ که جین هیونگ‌ جلوش رو گرفت
جین: ته بس کن روز اولی دعوا راه ننداز لطفا
ته: ول کن دستمو جینا اینجا باید بدونن رییس کیه
کوک: حتما رییس تویی
چه رییس احمقی
جین: تو هم بسه کوک آنقدر اتیشیش نکن
مگه کلاس نداری برو دیگه
کوک: ول مون کن بابا من رفتم هرکی اومد خوش اومد هرکی موند به درک
بعد از اون راه افتاد سمت کلاسش که
بقیه هم راه افتادن دنبالش جین هیونگ هم ی نگاه معنی دار هم به ما کرد و دنبالشون راه افتاد
یونگ:یا وی نمیتونی ی بار اول سال مثل آدم رفتار کنی واقعا
دیگه از دستت خسته شدیم پسر
چن:راست میگه ته ما که میدونیم چه مرگته ولی چرا سر کوک خالی میکنی
ته:ولم کنید بابا همش تقصیر خودشه
ی نگاه به ته کردم
یونگ:خودتم میدونی چی میگی من که نمیفهم و میرم که بخوابم خدافظ
ته:تو که همیشه خوابی هیونگ
راستی سهونا من که سوهو رو امروز ندیدم تو دیدیش
سهون:تو به سوهو چیکار داری
یونگ:هیچی فقط دارم ازت میپرسم
سهون:اخه من از کجا بدونم کجاست که از من میپرسی من مگه بادیگاردشم که ازم هر سال روز اول دانشگاه میپرسی
یونگ:اها پس دیگه ازش خسته شدی اره
سهون:معلومه نه اون هنوزم ماله منه
شاید مثل هرسال رفته سر قبر دوستش خودت که میدونی روز اول هیچ کلاسی رو نمیره و به مدیر هم میگه و
من رفتم کلاس شما هم برین هر کاری دوست داریم بکنید خدافظ
و راه ش رو گرفت و رفت و همینطور چن
هم رفت تو این جمع چن مهربون ترینه
و تهیونگ وحشی ترین
یونگ : من رفتم خدافظ

جیمین
با ماشین شخصیم
راه افتادم سمت دانشگاه
خیلی هیجان دارم هم برای دانشگاه هم برای دیدنش
بهتون میگم کیه
ی ی سالی میشه روش کراش دارم و بهش اعتراف. نکردم اون خشن و کیوت ترین کسی که دیدمش دلم می‌خواد بهش اعتراف کنم ولی میترسم که ردم کنه و به همه دانشگاه بگه
وقتی رسیدم کوک و بچه ها داشتن فیلم میگرفتن پس رفتیم با رزی پیششون
و شنیدم داره بچه ها رو معرفی میکنه
کوک:بله بله صبر کنید دوستام رو بهتون معرفی کنم بچه ها بیاید اینجا بچه ها
ما که اونجا بودیم پس بقیه هم اومدن پیشمون
کوک: بله همینطور که میبینید این بکهیونه اینم دی او اینم کاپل این جمع نامجین
بله اینم جنی نونا خوشگل جمع ما صبر کنید بینم الان ما با آقای پارک جیمین و پارک رزی هستیم سلام کنید لطفا
جیمین و رزی : سلاممممم
کوک:بله خواب بچه ها من دوبار فیلم میگیرم و براتون میذارم خدافظ
دوربین رو خاموش کرد
ولی با سر صدای دخترا فهمیدم اومدم
میدونین کی رو میگم
میخوام راستش رو بگم
اون مین یونگی خواهر جنی
یونگی سال بالایی منه و یک سال ازم بزرگ‌تره
اون خیلی خوشگله و من عاشقشم دیوانه بار
ولی اون داشت نگاهم می‌کرد و منم دست پاچلفی و خجالتی میشم جلوی مین فاکینگ یونگی گرم شدن گونه هام رو حس کردم
پس سرم رو انداختم پایین و
با پسرا رفتم داخل
سال اولی های جمعمون رفتن دفتر مدیر
بقیه هم رفتیم ی جا نشستیم تا اونا برگردن
بعد از بیست دقیقه
متوجه صدا های شدیم صدای کوک بود
پس سرمون رو بالا گرفتیم درست حدس زدم
وی و دار رو دستش
تا اینکه صدای ته در اومد
ته:مگه کوری احمق
کوک: چی تو کوری که نمیبینی
ته: تو الان صدات رو رو من بلند کردی
کوک:اره که چی کی اهمیت میده
همه بهمون نگاه میکردن و پچ پچ میکردن
تا اینکه با بچه بلند شدیم و سمتشون راه افتادیم
ته:پسره عوضی چه فکری با خودت کردی فکر کردی وقتی بابات اینجا سهام داره دیگه راحتی اره
کوک:چی ههههههه
داری شوخی میکنی دیگه نه اخه سهام داشتن پدر من به تو چه زورت میاد
ته : چطور جرعت میکنی
مشتش رو آورد با بزنه تو صورت کوک‌ که جین هیونگ‌ جلوش رو گرفت
جین: ته بس کن روز اولی دعوا راه ننداز لطفا
ته: ول کن دستمو جینا اینجا باید بدونن رییس کیه
کوک: حتما رییس تویی
چه رییس احمقی
جین: تو هم بسه کوک آنقدر اتیشیش نکن
مگه کلاس نداری برو دیگه
کوک: ول مون کن بابا من رفتم هرکی اومد خوش اومد هرکی موند به درک
وقتی کوک رفت ماهم پشت سرش راه افتادیم
من که حوصله زنگ اپل رو نداشتم پس رفتم جایی همیشگی که میرفتم ...

سلام گوگولی ها من برگشتم بعد از چند وقت
و ی پارت مخصوص یونمین شیپر ها ی  پارت طولانی اپ کردم
هفته ی دیگه مثل همیشه دوتا اپ میکنم
متاسفم که نبودم و اپ نکردم
شاید باورتون نشه ولی تو این چند وقتی خیلی اتفاق های  بدی برام افتاد داییم فوت کرد
و من تصادف کردم
ولی حالم خوبه
ولی از این به بعد قول میدم سر وقت اپ کنم
راستی کیا فیلم جدید وانگ ییبو افسانه ی فی رو میبینن من که امروز قسمت 23-24 رو دیدم
بااینکه حالم بد بود ولی بازم این پارت رو بخاطر شما اپ کردم
دوستون دارم خدافظ 😊😊☺️❤️

My heart Where stories live. Discover now