part 8

1.7K 273 4
                                    

پارت ۸

~Jangkook~

دستی روی موهای نرمش کشیدم و جاش توی بغلم رو بهتر کردم تا راحت بخوابه
بینیمو به موهاش نزدیک کردم و اون عطر بهشتیه موهاشو نفس کشیدم

نگاهی به گردنش کردم که طرح دوماهی سفید و مشکی درحال کامل شدن بود
با اینکه دیشب انقدر درد داشت که از هوش رفت

خنده ای از مظلومیتی که امگاش به خرج داده بود کرد
+بیب تو حتا منو زره ای نشناختی
امید وارم اگه منه واقعی رو شناختی نخوای ترکم کنی ،چون نمیتونی

~فلش بک ~

سرشو توی گردن امگا فرو برد و شروع به میک زدن و لذت دادن به پسرش کرد
تهیونگ با همون حال خرابش دستاش رو روی پهلو های لخت جونگ کوک کشید و ناله ارومی از مکیده شدن قسمت حساس گردنش کشید
که درد خیلی زیادی زیر دلش جمع شد باعث شد جیغی از درد بکشه
کوک که حال خراب تهیونگو دید یه لحظه واقعا نمیدونست چیکار باید بکنه
+شیشش .. شیش اروم باش پسر خوب چیزی نیست
تهیونگ واکنشی به حرف کوک نشون نداد
درد به حدی زیاد بود که روی پیشونی سفیدس رو دونه های عرق گرفته بود

_کوک.. در..درد میکنه کمکم کن تروخدا
و با اخر حرفش قطره اشکی از چشماش ریخت
کوک از قیافه پر از درد امگاش قلبش درد گرفت
+هرچی میگم گوش کن باشه بیب
کوک با اجله گفت مجبور بود این کارو بکنه
_باشه هرچی تو بگی خواهش می .. میکنم درد میکنه
کوک کمر امگارو بلند کرد و توی بغلش جمعش کرد که تهیونگ ناله ای کرد
+چشماتو ببند تهیونگ
تهیونگ سری چشماش رو بست
جونگکوک که از بسته شدن چشمای امگا متمعا شد
اون هم چشماش رو بست و شروع به خوندن ورد زیر لب کرد
و دقایقی بعد امگا بدون درد توی بغلش خواب بود و نفسای عمیقش به سینه برهنه کوک برخورد میکرد

کوک تهیونگ رو اروم روی تخت خوابوند و خودش هم کنار تهیونگ جاگرفت و صورت تهیونگ جلوعه روش بود و اون
میتونست راحت قافه زیباعه امگاش رو از نظر بگزرونه
گردن سفیدش که حالا کمی رنگی شده بود و کوک از مارکاش کاملا رازی بود
+امید وارم این مارکو رو گردنت دیدی زیاد دادو بیداد نکنی توله
و نیشخندی زد و سرشو توی گردن امگا فرو برد و
و الفاعه درونش رو ازاد کرد
دندون های بلند و سفید نیشش اماده دریدن بود
اما ایندفعه قرار بود وجود امگاش رو بدره
چشمای چهار رنگشو کشید روی نقطه ای از گردن امگا و
دندون های بلندشو فرو برد توی اون عامل
خوش بو
و گازی ارومی گرفت و وجودشو ازاد کرد
تهیونگ کمی تکون خورد ولی واکنشه بدی نشون نداد
قدرت جونگ کوک کم چیزی نبود
کوک دندو ناشو از گردن تهیونگ بیرون کشید و
قطرهی خونی که داشت بدون اجازه پایین ریخته میشد رو لیسید
+خوشمزه بودی بیب
و زبونشو روی لباش کشید (لبای خودش 😁)

و به گرد امگاش نگاه کرد مارکش تا ساعتی بعد کامل میشد

~پایان فلش بک~ سوم شخص

دستاش رو اروم از زیر سر تهیونگ در اورد
و سرش رو اروم روی بالش قرار داد
از روی تخت پایین اومد و کمی از تهیونگ فاصله گرفت تا تیشرتش رو بپوشه
که تهیونگ با خالی شدن جای کوک و نبودن گرماش ناله ای کرد و دوباره خوابید
+مگاعه خوابلو
کوک نگاهشو از تهیونگ کرفت و از اتاق خارج شد
اما در اتاق رو نبست و از پله های کمی که اتاق های بالارو به حال وصل میکرد پایین اومد
نگاهی به اطراف خونه انداخت
چیز زیادی از اون خونه تغییر نکرده بود
فقط کمی وسایل نو شده بودن و بیشتر وسایل قدیمی و عطیقه بودن
میشه گفت ۱۷ سال پیش بود که این خونرو با
تمام وسایلش به خوانواده کیم داده بو
و اون بچه رازی پشت این ماجرا بود که فقط چهار نفر خبر داشتن و قرار نبود تهیونگ این از این موضوع با خبر بشه

تلفن بدبختشو از توی جیب شلوارش بیرون کشید و شماره گرفت
گوشی رو روی گوشش قرار داد
که تفریبا پنج بار بوق خرد
+اه بردار گوشیو دیگه
_الو .. انقدر غر نزن کوک
+سلام هیونگ .. کجایین
_علیک .. خونه ای جین چیزی شده
+اره هیونگ نیاز دارم با بعقیه بیاین اینجا ادرسو برات میفرستم
_باشه پسر فعلا
+فعلا هیونگ
و با اتمام مکالمه گوشی رو از گوشش فاصله داد و دستی توی موهای بهم ریختش کشید
که با حالت نا منظمی توی صورتش ریخته بودن
با شنیدن صدای قدم هایی نگاهشو به بالای پله ها داد و نگاه خیره امگاش رو روی خودش حس کرد .....

نظر یادتون نره ❤❤

 ᗰY ՏᕼᗩᗪOᗯ ՏՏ1Where stories live. Discover now