💭 زمان حال 💭
🌼 سهون 🌼
این هفته بعد از قرارمون برای دیدن بک منو جونگین به همراه چان ، نهارو توی رستوران همون حوالی خوردیم
وقتی وارد خیابون اصلی شدیم چشمم به بیلبورد بالای ساختمون روبه رو افتاد
عکس لوهان بود و تبلیغ جدیدش برای پرفروش ترین گوشی سال
- چطوره امشب ...
برای پرت کردن حواسشون دیر شده بود قبل از من بیلبوردو دیده بودن
نمیدونم کدومشون بیشتر ازش متنفرن اما من به یک اندازه بهشون حق میدم
چند لحظه بعد چانیول با خداحافظی کوتاهی ازمون جدا شد
جونگینو رسوندم دانشگاه و برگشتم به شرکت ، منشی کلی پرونده روی میزم تلمبار کرده بود
هفته فوق العاده شلوغی داشتم تا برگشتن پدر و عمو از وین مسئولیت همه چیز با من بود یه قهوه سفارش دادم و سعی کردم ذهنمو از حوادث امروز دور کنم
******
🌺 جونگین 🌺
گوشیو به دست چپم دادم و گفتم :
- خیلی کار داره هانا ، تموم ریزه کاریاش مونده اما هنوزم فکر میکنم که برای نمایشگاه طرح خاصی نیست !
- نشنیدی دکتر پارک چی گفت قرار نیست طرح خاصی بکشیم ، قراره اون طرحو خاص بکشیم
قلممو رو روی میز گذاشتم و دوباره کل طرحو نگاه کردم
- اوهوم ، باشه دارم سعی میکنم به حرفاش عمل کنم ولی کشیدن قسمت موهاش خیلی سخته
بعد از چند لحظه فکر کردن گفت :
- اووووم ، شاید باید یه قلم دیگه رو امتحان کنی
بلافاصله بعد از خداحافظی با هانا رفتم سراغ قلمای طراحی قدیمی نونا ، شاید چیزی که میخواستم این جا پیدا بشه
دوباره یه نگاه به تابلو انداختم و کیف قلماشو باز کردم
دفعه قبل تغییر قلم نقاشی واقعا معجزه کرد
چشماش فوق العاده برجسته و خاص شده بود اما موهاش ، طراحی اونا سخت ترین قسمت کار بود
******
🌼 سهون 🌼
با زدن رمز در وارد خونه شدم
جونگین روی کاناپه خوابش برده بود و چند تا قلم طراحی توی دستش بود
کیفمو روی صندلی گهواره ای جلوی پنجره گذاشتم و بهش نزدیک شدم
پتو رو کامل باز کردم و روش کشیدم قلمارو از دستش در آوردم و موهاشو با فاصله نوازش کردم که باعث شد مثل همیشه یکم سرشو تکون بده و توی گردنش فرو کنه
همین که مطمئن شدم بیدارش نکردم قلم هارو برداشتم و به سمت اتاق کارش رفتم
وقتی در اتاقو باز کردم چشمم به تابلو روی تخته افتاد
فکر میکردم این که بعد از دیدن بیلبورد تبلیغاتی تا دانشگاه حرفی دربارش نزد نشونه بدی نباشه
اما الان نتیجشو میبینم
YOU ARE READING
Swear to Love and Sin 💔 Season 1 💔
Fanfiction📜 مقدمه 📜 تقدیم به تو ... کوچولوی دوس داشتنی من ! روزی این دفتر به تو میرسه میخوام برای یک بارهم که شده برگه هایی که لمس کردم دستای حالا بزرگ شده ی تو رو حس کنن شاید عشقی که از روز اول نگاهمو به برق خیره کننده ی چشمات پیوند زد میون این کاغذا جرقه...
