نامجون آب دهنش رو قورت داد و به جین نگاه کرد. تموم طول غذا خوردن بهش خیره شده بود. "اونم آدمه.. غذا میخواد.. چه احمقیم من"
+حواسم نبود... اصلا حواسم نبود.. وای معذرت میخوام. میخوای؟
یه تیکه سوشی، که یه بار دیگه به درخواست هاش اضافه کرده بود برداشت و جلوی صورت جین گرفت. جین تمایلی به خوردن نداشت ولی نمیتونست رد کنه.
میتونست استرس رو از نامجون حس کنه. به خاطر همین چیز ساده؟
دهنشو باز کرد و سوشی بین دستای نامجونو بلعید. خیلی بی منظور انگشت های نامجون هم بین لباش موند. انتظار داشت بلند شه و دستش رو بشوره ولی به خوردن ادامه داد. با همون دست.
جین لبخند زنان به حرکات نامجون خیره شده بود. حسودی میکرد. خیلی شدید. اگه یه فرشته منفور-از نظر خودش- بود میتونست صاحب همچین آدمی بشه. هر چند الانش هم قصد ول کردن نامجون رو نداشت.
میتونست برای خودش نگهش داره، اما مشکل این بود که نامجون خون پاکه! و.. باید مثل بقیه آدم هایی که به جهنم رسیدند، زیر دست و پای یکی از همون شیطان ها باردار شه؟ نمیخواست حتی تصورش کنه… نه! نمیخواست.
ولی اون فقط یه انسان فانیه. چرا باید به فکرش باشه؟ هر چه زود تر می بایست تحویل یکی از مامور ها-ی جهنم- میداد و منتظر خبر مرگش میشد. از اون جایی که پاک بود، روحش تو جهنم نمی موند.
جین خودش نامجونو تحویل بهشت میداد و تمومش میکرد. ولی امکان داشت همون پسر مقدر شده باشه. این طوری باید چندین هزار سال دیگه منتظر یه آدم پاک میموند.
+ممنون سوکجین
نامجون خم شد و گونه جین رو بوسید. و باعث شد تمام افکاری که راجب نامجون داشت عوض شه. چطور همچین بلایی سرش بیاره؟
-سیر شدی؟
+اوهوم
-پس بریم هیوینهل؟
+اونجا کجاست؟؟ مثل اتاق تو قشنگه؟
-به نظرت اتاق من قشنگه؟
نامجون تند تند سر تکون داد و جین لبخند زد. چون تونسته بود یه چیزی برای تحسین شدن پیدا کنه.
+خودم درستش کردم.
-واقعا؟ خیلییی باحاله.
-هیوینهل از اینجا قشنگ تره. ولی نباید به کسی بگی چی دیدی!
+قول میدم
-خیلی خب. بلند شو.
***
+چرا بقیه نمیتونن اینجا رو ببینن؟ محشره
-نامجون از زمانی ک اومدیم این 38 مین باریه که اینو میپرسی
+آخه قشنگه. باید به بقیه هم نشون بدی. تو خیلی خودخواهی سوکجین
جین با سوکجین صدا شدن کنار اومده بود. چون این طوری نامجون فکر میکرد، سوکجینه! پس تموم عشق و محبتی که قرار بود برای سوکجین فرستاده بشه نصیب خودش میشه. ولی میتونست خودشو جای سوکجین جا بزنه.
ESTÁS LEYENDO
Devil's Love 1 | Jinjoon.Namjin § Full
Fanfictionکیم نامجون، پسری که روحش پاک پاکه... حتی شفاف تر از آب زلال! عاشق یه پسر شده. ولی مشکل این نیست! مشکل اینه.. اون پسر یه "فرشته" است و فرشته ها حق عاشق شدن ندارن! کنار اومدن با عشقی که بهت علاقه نداره راحته؛ ولی کنار اومدن با شیطانی که تشنه به خونته...
