𝒇𝒊𝒓𝒔𝒕 / 𝒚𝒐𝒖...

1.5K 131 6
                                    

Vkook 1
V:
ساعتو نگاه کردم
لعنت بهش، الان وقت خراب شدن ماشین بود؟
رو به خدمتکار شخصیم کردم... دامن تنگی پوشیده بود و موهاشو بالای سرش بسته بود... نیم تنه سفیدی تن کرده بود... ناخونای لاک زدش یا بوی عطر لاویستش منو تحریکم نمی‌کرد... و ژستی که سعی می‌کرد برای من فوق سکسی باشه ولی فقط با اخم غلیظم رو به رو شد... +چقدر مونده به جلسه؟ - هشت دقیقه جناب کیم
فاک... این جلسه مهمه برام!

Kook:

+خجالت بکش جون، مردم چی میگن اگه بفهمن پسر این خانواده انقدر بی خیاله؟ پدرت زحمت کشیده برات ماشین خریده که با آسایش و راحتی بری بیرون و آبرومونو حفظ کنی
دیگه داشتم دیوونه میشدم فشاری که روم بود کم بود حالا این بحث و مراوداتم اومد روش... گاد!
- آبرویی که بخاد با ماشین حفظ شه به درد نمیخوره مامان... من هرجور بخوام زندگی میکنم و به کسی ام ربط نداره...

کیفمو رو دوشم انداختم و از خونه زدم بیرون... دیگه داشتم کم می آوردم... بند کتونیامو محکم کردم و به راه افتادم...

عاشق اتوبوس بودم... میشستم اونجا هرروز قیافه های مختلف و فکر کردن به اینکه چه زندگی ای دارن واسم جالبه... حداقل برای مدتی از دردام دور میشدم.... صدای پیام گوشیمو شنیدم بازش کردم

+هی جئون چطور مطوری؟ امشب پارتیه توی کلاب میای یانه؟ دختراهم میان پاشو بیا خوش میگذره... فعلا
هوووف... اگه بفهمن من واقعا کی ام اون روز بهشت منه
اما امروز یه جهنمه برام

V:

دیگه داشتم کلافه میشدم 12 مین از جلسه گذشته و جالبه ک هنوز علافم... بی هوا بلند شدم... امروز یه جهنمه برام! به راه افتادم سمت ایستگاه
+جناب کیم! کجا میرین؟
به جیغ جیغای منشی گوش ندارم زیر لب یه بچ نثارش کردم و راه افتادم
به ایستگاه ک رسیدم سوار شدم... سعی کردم نگاه های بقیه به چپمم نباشه ک داشتن منو میخوردن... لابد میگفتن این یارو با این تیپ اینجا چ غلطی میکنه...

نگاهم افتاد به آدما... قیافه های عادی ای داشتن... هیچ کس نظرمو جلب نمی‌کرد و فاک ب این وضع... نگاهم افتاد به یه آدم
سرش پایین بود... موهای خوشرنگی داشت...
داشت یه چیزی می‌نوشت یا چمیدونم نقاشی می‌کرد...

سرمو خم کردم که بفهمم قیافه این آدم با اون تیپش که شلوار جین و تیشرت پوشیده با یه کوله و آل آستارای نقاشی شدش کیه... یهو سرشو بالا آرود و بهم نگاه کرد... چشماش برق عجیبی داشتن... خدایا... همچین فرشته ای واقعا وجود داره؟

Kook:

سخت داشتم رو طرحم کار می‌کردم... باید سریع بکشمش... سرمو بالا آوردم و تو چشاش قفل شدم.... آاااه فاک
مرتیکه لندهور آخه باید زل بزنی به من تو؟؟؟ فاک حتما میگه این چه اسکلیه

از لحظه ای که وارد شد نگاهم موند روش... اون کت و شلوار خوش دوختش... موهای مشکی بهم ریختش که در عین حال خیلی هات بود.... کیفش و کفشای چرمش... با اون قیافه ای ک بعید میدونم همچین آدمی ب عمرم دیده باشم...
سریع دفترمو باز کردم... این میتونست یه طرح عالی بشه... تند شروع کردم به کشیدن خط هایی که قرار بود چهرشو رو کاغد به تصویر بکشه....
اما الان خیره شدم به چشماش...

᪥༄ 𝑨𝒆𝒔𝒕𝒉𝒆𝒕𝒊𝒄 ༄᪥Where stories live. Discover now