↱[ 𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧:1, 𝐏𝐚𝐫𝐭:2 ]↲

1.2K 182 13
                                    

120 سال پیش(1900):

قصر بی طرف:

تهیونگ لبه یکی از سکو های درون حیاط قصر نشسته بود و منتظر بود تا مراسم جونگ کوک شروع بشه
خودش خواسته بود تا شروع مراسم بیرون از قصر بمونه
بیرون نشستن از اون قصر شاید یکم از استرسش رو کم میکرد.

تهیونگ لبه یکی از سکو های درون حیاط قصر نشسته بود و منتظر بود تا مراسم جونگ کوک شروع بشهخودش خواسته بود تا شروع مراسم بیرون از قصر بمونهبیرون نشستن از اون قصر شاید یکم از استرسش رو کم میکرد

Oops! This image does not follow our content guidelines. To continue publishing, please remove it or upload a different image.

[استایل تهیونگ در این پارت]

تهیونگ از اینکه جونگ کوک رو از دست بده میترسید، این که مجبور بشه جونگ کوک عزیزش رو تقدیم فرد دیگه ای بکنه میتونست براش مثل مرگ باشه

صدایی درست از کنار گوشش باعث شد از فکر و خیال جونگ کوک بیرون بپره، صدایی درست مثل امواج آب، آرامش بخش و دلنشین.

سرش رو سمت منبع صدا چرخوند

پسر قد کوتاهی با موهای آبی رنگ و چشمای اقیانوسی رنگش کنار تهیونگ نشسته بود، با دست هاش گویی رودرست کرده بود که درونش آب جریان داشت
شایدم آب نبود، جریان آروم رودخونه ای که درست همون نزدیکی قرار داشت بود.

شاهزاده آب ها، پری بیست ساله مهربون دوست صمیمی کیم تهیونگ بود که با اون لبخند مهربون همیشگیش کنارش نشسته بود و داشت با صدای امواج آب اون رو آروم میکرد.

رنگ تیره چشم های تهیونگ حالا به خاطر آرامشی که از اون صدا گرفته بود روشن تر و روشن تر میشد:

"پارک جیمین... فکر کردم با پدرت رفتی میستریوز*"

(*سرزمین پر رمز و راز:mysterious land، اسم سرزمین ساحره ها)

جیمین دوتا دست هاشو به هم کوبید و گوی پر از آب محو شد و بعد با لب های آویزونش سمت تهیونگ چرخید:

"ساحره های از من خوششون نمیاد ته، اونا فکر میکنن من برای داشتن یه همچین قدرتی(چشم هاش رو توی حدقه چرخوند) زیادی کوچیکم...
البته من این چند روز رو با پرویی اونجا موندم، ولی امروز هم به هوای کوک و هم به خاطر دادن یه خبری به ملکه رجینا برگشتم."

تهیونگ با ترس سمتش چرخید:

"به هوای کوک؟"

جیمین به ترس توی نگاه تهیونگ خندید:

Last Pure Blood S¹🩸[VKook Ver]✓Where stories live. Discover now