↱[ 𝐒𝐞𝐚𝐬𝐨𝐧:1, 𝐏𝐚𝐫𝐭:13 ]↲

582 105 9
                                    

حال(2020):

زمین:

جونگ کوک همونطور که سعی میکرد تلفنش رو با شونه اش نگه داره پشت سر برادرش راه میرفت:

"باید بهم میگفتی داری زودتر میری... تازگی ها خیلی یه دنده شدی کوک."

جونگکوک چمدونش رو به برادرش داد تا توی ماشین بذاره و بعد توی تلفن با لحن بی حالی که به خاطر زود بیدار شدنش بود گفت:

"متاسفم یوگیوم... میخواستم زودتر مادر خونده و پدر خوندم رو ببینم... شما باید روز تولدم بیاید."

"ولی باید ساعت پرواز رو بهم میگفتی تا بیام فرودگاه. بعدم این که حتما میایم فکر کردی تنهات میزاریم تا بهت خوش بگذره؟ اگه اینطوری فکر کردی باید بگم سخت در اشتباهی."

جونگکوک لبخند محوی زد و همونطور که کنار در ماشین اسیتاده بود جوابش رو داد:

"باشه، منتطرتم... الان هم باید برم دیگه، مواظب خودت باش."

گوشیش رو قطع کرد و توی جیبش گذاشت
سوار ماشین شد و با خستگی سرش رو به پنجره تکیه داد
پرواز همیشه جونگ کوک رو خسته و بی حال میکرد و اینکه صبح به اون زودی هم از خواب که نه... از کابوسش بیدار شده بود بیحال ترش هم میکرد.

برادش موهاش رو بهم ریخت:

"خوبی کوک؟ از وقتی از هواپیما پیاده شدیم خیلی بیحالی."

جونگ کوک لبخند فیکی زد و سر تکون داد:

"آره هیونگ فقط یکم... خستم."

بعد از حدود 1 ساعت تاکسی فرودگاه جلوی خونه خانوادشون ایستاد
این خونه با این که روزای خوبی رو به کوک یاد آوری نمیکرد اما هنوز هم میتونست منبع آرامشش باشه.

نماش از سنگ های سفید براق بود و چراغ های خونه همیشه روشن بودن و بوی گرمی که از خونه میومد حس زندگی رو برای جونگ کوک تجدید میکرد
باعث میشد یادش بیفته هنوز هم زنده است و برای هدف هاش زندگی میکنه، این حسیِ که خانواده به آدم میده...

البته که اون ها خانواده واقعی جونگ کوک نبودن اما همیشه کاری میکردن که اون این تفاوت و از خون اون ها نبودن رو حس نکنه، مثل همین حالا که مادر خونده و پدر خوندش با شنیدن صدای ماشین از توی خونه بیرون اومده بودن و اول از همه جونگ کوک رو توی آغوش کشیده بون

مهربونی بی حد و مرز این زن و مرد حال خراب جونگ کوک رو خوب میکرد

سخت که آدم کسایی رو پیدا کنه که بدون چشم داشتی بهش محبت کنن، بدون قضاوت بفهمنش و دوسش داشته باشن
اما سخت نیست، حداقل جونگ کوک باور داشت که الان اون آدم ها رو توی آغوش گرفته.

•⫷⫸•⫷⫸•⫷⫸•⫷⫸•⫷⫸•

بالاخره کوک خودش رو به اتاقش رسوند
اتاق سفید و طوسی رنگش که مثل همه اجزای این خونه حالش رو خوب میکرد

Last Pure Blood S¹🩸[VKook Ver]✓Where stories live. Discover now