Part: 42

299 61 58
                                    


(جانگ هوسوک)

-زمان حال

بیدار شد اما نه کاملا ... تو رویایی گیر کرده بود از جنس یاس ناامیدی ... ضعف رو میشد از تک تک سلول های بدنش حس کرد و همینطور بوی دروغ امیخته به ان را ! اینجا شهر مردگان است ... شهری بزرگ اما با مردمی کوته فکر ... شهری ثروتمند اما با مردمی گرسنه ... شهری زننده با مردمی که نقاب زیبایی را روی ان گذاشته بودن....شهری عادی با اتفاقاتی مرگ آور !

هوسوک بیدار شد اما روحش نه ...روحش در دنیای دیگر و قلبش در این دنیا ... با تکان خوردن موجودی در تاریکی  مردمک چشم های خالی اش ذره ای لغزیدن و برای دیدن دوباره ی اون هاله ی مشکی رنگ در اتاق کند و کاو کردن.

: تو چی هستی ؟ چی از جون من میخواید ؟!

با بیچارگی زمزمه کرد که خنده ی اون موجود نامعلوم بار ها در اتاق خالی از هرگونه نور و روشنایی اکو شد و به گوش هوسوک رسید .... با رسیدنش تپش قلب هوسوک نخواسته کمی افزایش پیدا کرد طوری که صدای نفس های بی نوایش به گوش اون موجود می رسید .

همون لحظه که فکر میکرد آن موجود در تاریکی قصد گفتن هیچ کلامی را ندارد صدای لطیفی در گوشش پیچید .... به طرزی باور نکردنی صدای ارام و روح نواز یک زن او را شگفت زده کرد : تو یک قاتلی ... یک مرد پلید با افکاری حریص...اما خبر خوب اینه که ما بهت نیاز داریم جانگ هوسوک ... برای ما شو تا ما بهت زندگی جاودان ببخشیم !

زن با لحنی پر از تحکم درخواست معامله ای هوس انگیز را کرد ... معامله برای مردی که از زندگی بریده بود و چشم انتظار مرگش را می کشید ... بی شک طمع جاودانگی درون هر موجودی وجود دارد چه برسه برای مردی که دیوانه وار از مرگ می ترسید .

: چطور ؟

صدایش ارام اما خالی از شگفت زدگی نبود ... پرسید که زن جواب داد : اکسیری در دستان ما نهفته که تو را می کشد و برای بار دوم زنده می کند ... اما بار دوم وقتی زنده شوی به راحتی یک انسان ضعیف از بین نمی روی و روی مرگ رو به آسانی یک حیوان نمیبینی .

وسوسه ، هوسوک را دربر گرفته بود اما هنوز به قدری عاقل بود که بداند هرکار کوچکی در این دنیا عاقبتی دارد چه برسه به زندگی جاودانگی توسطات تاریکترین موجودات شهر !

: و در عوضش ؟

لبخندی روی لب های زن پدید امد که به دور از چشم مرد بود

: سر کیم نامجون ، در دستان ما !

.

.

.

(پارک جیمین)

-زمان حال

موسیقی کلاسیکی در فضا پخش شده بود و که عجیب برای جیمین دل نواز بود .

: از این موسیقی خوشت میاد ؟

کای در حالی که قدم های ارامی به اطراف جیمین برمیداشت پرسید که با تکان خوردن سر پسرک همراه بود.

⚠️Black holes⚠️ |Yoonmin| (Completed)Donde viven las historias. Descúbrelo ahora