+تهیونگ!
پله هارو یکی در میون پایین رفت و جوری به سمتش دوید که اگه لحظه آخر تعادلشو حفظ نمیکرد خودشم الان کنار تهیونگ روی زمین خوابیده بود!
کنارش زانو زد و با استرس به چهره جمع شدش نگاه کرد، میترسید جاییش شکسته باشه و با بلندکردنش آسیب بیشتری ببینه. تهیونگ از درد لب هاشو جمع کرده بودو چشماشو روی هم فشار میداد.+کجات درد میکنه؟ میتونی تکون بخوری؟
_آهه!
صدای نالش فقط عصبی ترش کرد، با اینکه یه دکتر بود ولی الان به قدری شوکه و نگران بود که نمیدونست باید چیکارکنه!
یکی از پرستارای مرد از پله ها پایین اومد و روبه روی جونگ کوک نشست، میخواست به تهیونگ دست بزنه که بهش تشر زد:+بهش دست نزن!
~ولی آخه...
+ممکنه جاییش شکسته باشه آتل و برانکارد رو بیارید
~پرستارهان رفت بیاره
دوباره نگاهش کرد.
+خیلی درد داری؟ یکم تحمل کن الان برانکارد میارن
تهیونگ چیزی زمزمه کرد که جونگ کوک نشنید، سرشو نزدیک تر برد و گوششو به لبش رسوند.
+چی؟
_بمیری...جونگ کوک!
حتی توی این موقعیت که از درد داشت جون میداد هم نمیتونست جلوی زبونشو بگیره، جونگ کوک پوکر شد و دست به سینه نشست، پرستار هان به همراه شخص دیگه با برانکارد و آتل به طرفشون اومدن و اول تمام نقاطی که احتمال شکستگی داشت رو با آتل بستن و بعد با احتیاط تهیونگ و روی برانکارد گذاشتن. جونگ کوک حتی وقتی تهیونگو میبردن هم تکون نخورد و با همون چهره پوکر و دست به سینه دور شدنش رو تماشا کرد.
+چیشش خوبیم بهش نیومده، مطمعنم بخواد بمیره قبل از مرگش یه فاک به من نشون میده بعد میمیره
****
بخاطر شلوغی اورژانس تهیونگ داخل یکی از اتاق های خصوصی بستری شده بود و حالا بخاطر مسکن هایی که بهش زده بودن خواب بود. نامجون و جونگ کوک بالای سرش ایستاده بودن و به چهره آرومش نگاه میکردن.
×خیلی اصرار کرد که بالای سر بیمار بمونه، من ازش خواستم بره، دستور دکترمین بود
+بازم دلیل نمیشه نیاد بهم بگه من مسئولش بودم تحت هر شرایطی باید میومد و به من خبرمیداد تا یه جایگزین براش پیدا کنم
YOU ARE READING
Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch)
Fanfictionخلاصه: کیم تهیونگ انترنی که به تازگی وارد بیمارستان شینوا شده و جئون جونگ کوک رزیدنت مغز و اعصاب که از همون اول بنا به دلایلی بیمارستان رو برای کیم تهیونگ به جهنم تبدیل میکنه... یک گذشته فراموش شده؟ یازده سال از اون روز نحس میگذره...١۴فوریه ٢٠١٠ روز...