🩺Part31🩺

8.4K 1.2K 371
                                    

کلافه و بی توجه به آدم هایی که از کنارش رد میشدن و احترام میذاشتن فقط به قدم زدن ادامه میداد،اگه بخاطر فیلمای دوربینا نبود الان مجبور نبود تا همچین شرط مزخرفی رو قبول کنه.

اون آدم با خودش چه فکری کرده بود؟

درسته که از هیچ چیز خبرنداشت ولی این دلیل نمیشد که انقدر وقیحانه همچین درخواستی رو ازش بکنه.

صدای نفس کشیدن های سخت پرستار و دویدن هاش پشت سر یونگی توجه آدم هایی که از کنارشون رد میشدن رو جلب می‌کرد،اون صحنه جوری بنظر میرسید که انگار اون دوتا زوج بودن که باهم دعواشون شده و حالا یونگی بهش بی توجهی میکنه!

~دکتر مین!

حتی متوجه نشد که اون پرستار بیچاره چه مسافتی رو برای رسیدن بهش طی کرده و بدون ذره ای توجه به صدا زدناش به قدم های بلندش سرعت بیشتری بخشید،مقصدش کجا بود؟ خودشم نمی‌دونست فقط میخواست بره!

~دکتر مین صبرکنید!

دستی از پشت روپوشش رو گرفت و بلاخره از فکر بیرون اومد،متعجب برگشت و به دستی که روپوشش رو چسبیده بود نگاه کرد.

÷اتفاقی افتاده؟

پرستار تا کمر خم شد و بدون اینکه روپوش یونگی رو رها کنه دست آزادشو به زانوش تکیه زد و نفس کشید.

~آه شما خیلی سریع هستین!

یونگی فقط سکوت کرد و دست به سینه ایستاد تا پرستار بتونه نفسی تازه کنه.

بعداز چندبار دم و بازدم و گرفتن نفس های تازه صاف ایستاد و فرمی رو جلوی چشمای یونگی گرفت.

~پیداشون کردم

یونگی با یه ابروی بالا رفته به کاغذ سفیدرنگ و بعد پرستار نگاه گذرایی انداخت.

÷این چیه؟

~دکتری که ازم خواستین پیدا کنم،همون شخصی که باعث فوت اون بیمار شده بود.

************
هوسوک رسما روی زمین وار رفته بود و یوجین یه قوطی اسپرایت جلوی بینیش گرفته بود و با دست دیگش هوسوک رو باد میزد.

تعداد دفعاتی که به شمارش زنگ زده بود و اپراتور خبر از خاموشی میداد از دستش در رفته بود و با ناامیدی لب زد.

*خاموشه!

~پیدا میشه مطمعنن یکی بلاخره میبینتش و تحویل نگهبانی میده

بینیش رو بالا کشید و حالت گریه به خودش گرفت.

*اگه نداد چی؟اگه تلفنمو بدزدن چی؟میدونی این چندمین تلفنیه که توی این ماه خراب یا گم کردم؟بابام از چهارجهت پارم میکنه!

~بیخیال خب پیش میاد

*عکسام،فیلمام...

با هردوتا دستش صورتشو گرفت و چشماش گرد شد.

Dr.j | KOOKV|VKOOK(Switch) Where stories live. Discover now