51 (end)

4.9K 641 621
                                    

***دلم نیومد دیرتر بذارم:(***

روز چهل و دوم

"مطمئنی این بهترین ایده بود؟"

هوسوک درحالی که جونگکوک رو یه پله دیگه بالا میکشید پرسید.

"تو تازه از بیمارستان اومدی، فکر نکنم منظورشون این بوده باشه که تو نیم ساعت اول آزادیت اینقدر از خودت کار بکشی"

"میتونم انجامش بدم"

جونگکوک نفس نفس زد و پاهاشو مجبور کرد با برداشتن یک قدم دیگه روی پله ها اونو بالا بکشن.

"همش یه طبقه است، ما آروم راه رفتیم و تا وقتی خیلی از نفس نیفتم میتونم یه عالمه فعالیت فیزیکی داشته باشم"

سعی کرد نشون نده ریه هاش داشتن یکم میسوختن. سه قدم دیگه باقی مونده بود و لعنت بهش اگه تهیونگ مجبور میشد آخرین پله ها رو کولش کنه.

یونگی از پشت سرش با ترشرویی گفت: "میدونی، یه دلیلی داشت که خونه با آسانسور خریدم و دلیلش این نبود که بتونی طبقه آخر رو راه بری تا فقط به خودت ثابت کنی عین خر لجبازی"

یهو با غرور و رضایت اضافه کرد: "فقط وایسا جین خبردار بشه"

"میخوام با پای خودم برم توی خونه ام"

جونگکوک اعتراض کرد، دستش دور تیشرت تهیونگ که نگه داشته بود تنگ شد.

"مجبور نبودی طبقه پایین از آسانسور بپری پایین، بگذریم که روح از تنم پر کشید، و بدویی از پله ها بالا بری. اجازه داشتی از توی اتاقت تا توی تاکسی و تا داخل ساختمون راه بری. نمیفهمم چرا همه اینا نیازه"

صدای تهیونگ با نگرانی همراه بود چون پاهای جونگکوک یکبار دیگه لرزیدن.

جونگکوک با نفس عمیقی گفت: "چون میخوام ثابت کنم میتونم از پله ها بالا برم و هیچ کدومتون بهم اجازه نمیدین"

دوتا پله دیگه و بعد فقط میخواست تا در آپارتمان راه بره. سرشو کج کرد، زورشو جمع کرد تا بتونه آخرین قدم ها رو برداره. میتونست حس کنه صبر تهیونگ داشت به سر میرسید.

"هیچکس فکر نمیکنه تو ضعیفی"

هوسوک با احتیاط گفت و عملا جونگکوک رو برای قدم بعدی بلند کرد.

"با توجه به وضعیت بدی که توش بودی سرعت ترخیصت رکورد زده"

اجازه داد جونگکوک یکم نفس بگیره قبل از اینکه اون و تهیونگ برای آخرین پله بلندش کنن.

هوسوک با صدای آرومی گفت: "زور ماهیچه هات خیلی بیشتر شدن و کلی وزن اضافه کردی"

این مرد واقعا صبر یه فرشته رو داشت. با آه کوچیکی اضافه کرد: "نمیفهمم چرا این همه عجله نیازه جونگکوکی"

تهیونگ با کمی تلخی زیرلب گفت: "شخصا فکر میکردم این قضیه تموم شده"

حالا نه که جونگکوک خیلی اهمیت میداد. میدونست تهیونگ خوشش نمیومد که جونگکوک برای بهبود بدنش عجله میکرد اما جونگکوک صادقانه اهمیتی نمیداد. میخواست برگرده به جایی که قبل از هاناهاکی بود.

🌸I bloomed for you...Where stories live. Discover now