14. چرا نمیتونم ترکت کنم؟

3.9K 596 408
                                    

*ببخشید یادم رفت آپ کنم😂😂

جونگکوک حاضر بود سرشو چندین بار بکوبه تو دیوار. جلوی کامپیوترش نشسته بود، کتاب ها دور و برش پخش و پلا بودن -بیشترشون از کالکشن شخصی نامجون بودن- و یه عالمه مقاله درباره اتفاقات و درمان های هاناهاکی جلوی چشماش جولان میدادن

کاملا ناامید کننده و بی نتیجه بود

جونگکوک در تلاش بود یه راهی پیدا کنه تا خودشو از سندروم هاناهاکی درمان کنه، ولی هیچ جا تو کل دنیا مقدمه ای برای مورد خودش نبود. تنها چیزی که تونسته بود پیدا کنه یه پروژه درحال پیشرفت بود که نیمه های گمشده رو مجبور میکرد تمام وقتشونو با هم بگذرونن، در نتیجه علائم هاناهاکی خنثی میشدن
کمکی به حالش نمیکرد که تنها دو موردی که اینطوری بیشتر از دو ماه دووم آوردن پیوند روحی پیچیده داشتن، نه یه پیوند ناقص یک طرفه مثل جونگکوک که از خوش شانسیش گیرش افتاده بود. در واقع تمام چیزایی که جونگکوک از هاناهاکی گیر اورده بود مربوط به پیوند های پیچیده بودن. پیوند های ناقص واقعا کمیاب بودن

واسه عالی کردن وضعیت، تمام درمان های ممکن هاناهاکی شامل تمام مدت وقت گذروندن با نیمه گمشده ات و یه چندتایی راهکار ناخوشایند برای زورکی عاشق کردن نیمه ای که عاشق نبود، میشد. جونگکوک با خوندن یه سری از توضیحات وحشتناک درمان پیوند های پیچیده به خودش لرزید. بعضیاشون شکنجه خالص بودن
اینجوری هم نمیشد که جونگکوک خودشو به تهیونگ بچسبونه و امیدوار باشه اذیتش نکنه. تازه جونگکوک شک داشت اون دختره خوشش بیاد که جونگکوک تو همه قرار هاشون آویزون باشه و اگه هم ممکن بود جونگکوک خوشش بیاد از هر بحثی باهاش دوری کنه. نه که رقیب هم باشن؛ تهیونگ کاملا روشن کرده بود که جونگکوک هیچ شانسی نداره که تهیونگ اونو به چشم کسی بجز یه بچه ببینه

فرقی نداشت که جونگکوک چقدر سرچ کنه و بگرده، هیچ کودوم از چیزایی که پیدا میکرد به درد نمیخوردن. نه کاپل تراپی یا کناره گیری زوج ها یا هیچ کودوم از علف-جویدن-بخور-دادن-سوزاندن-ارتباط-با-دنیا چرت و پرت دیگه ای که جونگکوک پیدا کرده بود. انگار فرستادن تهیونگ و جونگکوک به یه چشمه یا غار که ساعت ها به هم زل بزنن باعث میشد گلبرگ سرفه کردن های جونگکوک متوقف بشن. تنها گزینه ای که برای جونگکوک باقی موند این بود که یهو یه شبه به طور جادویی دیگه عاشق تهیونگ نباشه

و جونگکوک اصلا این رو ممکن نمیدید

"از زندگیم متنفرم"
جونگکوک با بیچارگی آه کشید
"کیم فاکینگ تهیونگ احمق و با اون کراش ابله بازیگر مو درخشان احمقش"
جونگکوک زیرلب غرید و با لگد دسته ای از کتاب ها رو با صدای بدی انداخت. از قلعه-مطالعه کوچیکش بیرون اومد و روی تختش افتاد. گوشیش تصمیم گرفت تو اون لحظه خاص یه نوتیفیکشن بده و اون با اهانت به تکستی نگاه کنه که از همین حالا میدونست چی نوشته

🌸I bloomed for you...Where stories live. Discover now