• part 13 •

3.5K 633 17
                                    

قبل اینکه بخونی اون ستاره خالی رو زرد کن 🙂⭐
.
.
.
.
.

با ناراحتی و عصبانیت به رفتن معقشوقش خیره شد . کی فکرشو میکرد جئون جونگ کوک بی رحم یه روزی اینجوری دست و پاهاش بسته بشه بخاطر یه الف بچه !؟  هیچکس....

کار دیگه ای از دستش بر نمیومد . باید اونو از خودش متنفر میکرد . با عصبانیت مشت محکمی به دیوار زد که خشمش بدن تموم اون خدمتکار های بیچاره رو لرزوند .

○ FLASH BACK ○

با غم به خندیدن مو قرمزش نگاه میکرد . میدید که بدون اون خوشحال تره و خب حق هم داشت !
کی پیش کسی که بهش تجاوز کرد و کتکش میزد خوشحاله !؟ آهی کشید برای آخرین بار نگاهی به نقاشی دیوونه کننده رو به روش انداخت ، اون خنده های مستطیلی کافی بود تا دل هرکی رو بخواد بدست بیاره . تلخندی زد و به سمت ماشینش حرکت کرد که بازوش توسط  دست کسی اسیر شد و محکم به دیوار کوبیده شد.
سرشو بالا آورد به صورت قرمز شده از خشم نامجون نگاه کرد. چشم های عصبانی نامجون روی چشمای غم زده کوک درحال گردش بود اما نامجون اونقدر عصبانی بود که متوجه غم تو چشمای رفیق چندین سالش نشد . نامجون از خشم غرید و محکم یقه کوک رو گرفت با صدای دو رگه از عصبانیت گفت :

* مگه بهت نگفتم دیگه اطراف تهیونگ نبینمت هااا؟ فقط به حرمت رفاقتمون کاریت ندارم اما بازم این اطراف ببینمت دمار از روزگارت در میارم کوک این تحدیدمو جدی بگیر.

سرشو نزدیک گوشش برد و ادامه داد :

* تو که با ضربه دست من آشنایی کوک !؟

اما جونگ کوک نیشخندی زد و گفت :

* حتی اگه به دستت بمیرم هم بازم میام نگاهش میکنم نامجون و تو نمیتونی اینو ازم دریغ کنی .

نامجون نگاه خشمگینی بهش انداخت و گفت :

* یه بار دیگه ببینم اطرافشی چیزی که تو ذهنمه رو عملی میکنم جئون جونگ کوک و تو خوب میدونی که من کاری رو بخوام تا تهش میرم .

کوک دندوناشو محکم رو کشید و با حرص گفت :

_ تهدید میکنی!؟

نامجون چشمکی زد و گفت :

* هرچی میخوای فکر کن اما بازم میگم یه بار دیگه اطرافش ببینمت......

کوک حرفشو قطع کرد و داد زد:

_ فهمیدم بس کن دیگه ادامه نده .

نامجون پوزخندی زد و خوبه ای زیر لب زمزمه کرد . کوک با حرص به سمت ماشینش حرکت کرد و سوارش شد . نفسش از عصبانیت بند اومده بود . چند ضربه محکم به فرمون ماشین زد و سرشو بهش تکیه داد داد . یه چیزی ته گلوش رو گرفته بود و نفس کشیدن رو براش سخت کرده بود. 
خودش هم نمیدونست چرا همچین حس بدی پیدا کرد بود اما خیلی ناخواسته چیزی گونشو خیس کرد .
با شوک دستشو رو گونش کشید و به اون قطره اشک نگاه کرد.  امکان نداشت ! .

" MY RED MOON " Kookv Where stories live. Discover now